معنی عیب‌جویی

حل جدول

عیب‌جویی

خرده‌گیری

نکته‌گیری

فارسی به انگلیسی

عیبجویی‌

Blame, Captiousness, Criticism, Reproach

فارسی به عربی

عیبجویی

دقه، نقد

فرهنگ فارسی هوشیار

عیبجویی

‎ تفحص معایب دیگران، ایراد عیبها و خطاهای دیگران، نکته گیری خرده گیری.

فارسی به آلمانی

عیبجویی

Klopfen [verb]

مترادف و متضاد زبان فارسی

عیب‌جویی

انتقاد، ایراد، تنقید، خرده‌گیری، نکته‌گیری،
(متضاد) عیب‌پوشی


ایرادگیری

انتقاد، بهانه‌گیری، عیب‌جویی، نقد


حرف‌گیری

خرده‌گیری، ایرادگیری، عیب‌جویی


عیب‌گیری

انتقاد، ایراد، خرده‌گیری، عیب‌جویی


انتقاد

اعتراض، ایراد، ایرادگیری، تنقید، خرده‌گیری، عیب‌جویی، نکته‌گیری،
(متضاد) تمجید


ایراد

اعتراض، انتقاد، بازخواست، بهانه‌گیری، خرده‌گیری، عیب‌جویی، مواخذه


تعنت

انتقاد، خرده‌گیری، عیب‌جویی،
(متضاد) تمجید، زخم‌زبان، سرزنش، سرکوفت، عیب‌گیری، خرده گرفتن، عیب‌جویی کردن، عیب گرفتن، سرزنش کردن، سرکوفت زدن،
(متضاد) تمجید کردن


تنقید

ایرادگیری، انتقاد، عیب‌جویی، نقادی،
(متضاد) تحسین، ستایش، تایید


خرده گرفتن

عیب‌جویی کردن، نکته‌گیری کردن، ایرادگرفتن، انتقاد کردن، خرده‌بینی گرفتن

فرهنگ عمید

خرده گیری

عیب‌جویی، انتقاد،


حرف گیری

عیب‌جویی،
* حرف‌گیری کردن: (مصدر لازم) [قدیمی، مجاز] عیب‌جویی کردن: گر انگشت من حرف‌گیری کند / ندانم کسی کاو دبیری کند (نظامی۵: ۷۸۳)،


قدح

عیب کردن،
طعن کردن در نسب کسی،
عیب‌جویی، بدگویی،
سرزنش،


انتقاص

کم شدن، کمی،
کم کردن،
از حق کسی کاستن،
از کسی عیب‌جویی کردن،

معادل ابجد

عیب‌جویی

111

عبارت های مشابه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری