معنی عیبجویی
حل جدول
فارسی به انگلیسی
Blame, Captiousness, Criticism, Reproach
فارسی به عربی
دقه، نقد
فرهنگ فارسی هوشیار
تفحص معایب دیگران، ایراد عیبها و خطاهای دیگران، نکته گیری خرده گیری.
فارسی به آلمانی
Klopfen [verb]
مترادف و متضاد زبان فارسی
انتقاد، ایراد، تنقید، خردهگیری، نکتهگیری،
(متضاد) عیبپوشی
ایرادگیری
انتقاد، بهانهگیری، عیبجویی، نقد
حرفگیری
خردهگیری، ایرادگیری، عیبجویی
عیبگیری
انتقاد، ایراد، خردهگیری، عیبجویی
انتقاد
اعتراض، ایراد، ایرادگیری، تنقید، خردهگیری، عیبجویی، نکتهگیری،
(متضاد) تمجید
ایراد
اعتراض، انتقاد، بازخواست، بهانهگیری، خردهگیری، عیبجویی، مواخذه
تعنت
انتقاد، خردهگیری، عیبجویی،
(متضاد) تمجید، زخمزبان، سرزنش، سرکوفت، عیبگیری، خرده گرفتن، عیبجویی کردن، عیب گرفتن، سرزنش کردن، سرکوفت زدن،
(متضاد) تمجید کردن
تنقید
ایرادگیری، انتقاد، عیبجویی، نقادی،
(متضاد) تحسین، ستایش، تایید
خرده گرفتن
عیبجویی کردن، نکتهگیری کردن، ایرادگرفتن، انتقاد کردن، خردهبینی گرفتن
فرهنگ عمید
معادل ابجد
111