معنی سرخک

لغت نامه دهخدا

سرخک

سرخک. [س ُ خ َ] (اِخ) قریه ای است نزدیک نیشابور. (معجم البلدان).

سرخک.[س ُ خ َ] (اِخ) از کوهستانات جلگه ٔ لار از توابع لاریجان نزدیک تهران و دارای معدن زغال سنگ است. رجوع به ترجمه ٔ سفرنامه ٔ مازندران و استراباد رابینو شود.

سرخک. [س ُ خ َ] (ص مصغر) مصغر سرخ است. (برهان) (آنندراج). || (اِ مرکب) ال. کُرنوس. (گیاه شناسی ثابتی از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین). نام رستنیی باشد دوایی و آن را سرخ مرد گویند و به عربی حمیرا گویند. (برهان) (آنندراج). || نام بیماریی است. رجوع به سرخجه شود. || نام نوعی انگور به قزوین و درتهران آن نوع را یاقوتی خوانند. (یادداشت مؤلف).


توه سرخک

توه سرخک. [ت ُ وِ س ُ خ َ] (اِخ) دهی از دهستان هرسم است که در بخش مرکزی شهرستان شاه آباد غرب واقع است و 700 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).

فارسی به انگلیسی

فرهنگ فارسی هوشیار

سرخک

بیماری واگیردار که بیشتر در اطفال پیدا میشود و لکه های سرخرنگی در بدن بیمار ظاهر میشود (اسم) آل، ساس، مرضی است عفونی و بثوری بسیار واگیر دار و همه گیر که مصونیت می دهد و به سبب بثورات مخصوص مشخص است این ناخوشی بیشتر در کودکان 3 تا 10 ساله دیده میشود و مرضی است مضعف و مساعد سل و کانونی خاموش شده را بر می افروزد. موجب آن یک ویروس است که هنوز شناخته نشده دوره نهفتگی آن 10 تا 12 روز است و بون علامت دوره یورش آن 3 تا 4 روز است که از همه تبهای بثوری طولانی تر است گل افشان. یا سرخک کاذب. سرخجه.

فارسی به عربی

گویش مازندرانی

سرخک

نام مرتعی در نور

نوعی برنج بومی

فارسی به ایتالیایی

سرخک

morbillo

فرهنگ معین

سرخک

(سُ خَ) (اِ.) مرضی عفونی واگیر و همه گیر که مصونیت می دهد.

فرهنگ عمید

سرخک

بیماری واگیر ویروسی که عوارض آن سرفه، عطسه، آب‌ریزش و ظهور دانه‌های قرمز روی پوست است و گاه سبب ذات‌الریه می‌شود،

حل جدول

سرخک

بیماری ویروسی مسری شایع در سنین طفولیت

نوعی بیماری ویروسی واگیردار که علائم آن سرفه، عطسه، آب ریزش و ظهور دانه های قرمز روی پوست است

انگلیسی به فارسی

gallinipper

سرخک

معادل ابجد

سرخک

880

قافیه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری