معنی تقلیدکننده

حل جدول

فرهنگ معین

مقلد

(مُ قَ لِّ) [ع.] (اِفا.) تقلیدکننده.

مترادف و متضاد زبان فارسی

مقلد

بذله‌گو، تقلیدگر، دلقک، مسخره، پیرو، تقلیدکننده،
(متضاد) مقلد

لغت نامه دهخدا

محتذی

محتذی. [م ُ ت َ] (ع ص) کارکننده بر نهاد کسی. (آنندراج). تقلیدکننده و اقتداکننده وکسی که بر نهاد دیگری کار کند. || کفش پوشیده. || به کسی پی برده. (ناظم الاطباء).


متعارض

متعارض. [م ُ ت َ رِ] (ع ص) خبر و جز آن که خلاف یکدیگر آید. (آنندراج). برخلاف یکدیگر. برعکس و مخالف و متضاد. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). || تقلیدکننده و چیزی را شبیه و مانند چیز دیگر کننده. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون). و رجوع تعارض شود.


متتبع

متتبع. [م ُ ت َ ت َب ْ ب ِ] (ع ص) آن که تتبع کند. آن که استقراء کند. (یادداشت دهخدا). طلب کننده چیزی را و رونده در پی آن. (آنندراج) || مشغول و ملازم در تجسس و تجسس کننده. (ناظم الاطباء). تتبعکننده و تجسس کننده. مطالعه کننده. ج، متتبعین. || تقلیدکننده و تقلیدی ضد مخترع. (ناظم الاطباء). و رجوع به تتبع شود.

معادل ابجد

تقلیدکننده

673

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری