معنی ایجادکننده
حل جدول
فرهنگ عمید
لغت نامه دهخدا
عسل زا.[ع َ س َ] (نف مرکب) عسل زاینده. ایجادکننده ٔ عسل.
طبرزدانگیز
طبرزدانگیز. [طَ ب َ زَ اَ] (نف مرکب) ایجادکننده ٔ طبرزد. || شکرانگیز. (وصف لب):
مجنون به جواب آن شکرریز
بگشاد لب طبرزدانگیز.
نظامی.
نازگر
نازگر. [گ َ] (ص مرکب) نازنده. (ناظم الاطباء). ایجادکننده ٔ ناز یا عرض دهنده ٔ ناز، نظیر عشوه گر و غمزه گر. (از آنندراج).
موجد
موجد. [ج ِ] (ع ص) ایجادکننده. به هستی درآورنده ایجادکننده و پدیدآورنده. (ناظم الاطباء). پدیدآورنده. (از یادداشت مؤلف):
خلق حق افعال ما راموجد است
فعل ما آثار خلق ایزد است.
مولوی.
که تو پاکی از خطر وز نیستی
نیستان را موجد و مغنیستی.
مولوی.
|| از خود پیداکننده چیزی را. (غیاث) (آنندراج). ایجادکننده، واﷲ هوالموجد؛ خداوند عالم است یابنده و پدیدآورنده از خود و مخترع. ج، موجدان. (ناظم الاطباء). آفریننده. ابداع کننده. مبدع. خالق. آفریدگار. خدا: شکر و سپاس موجدی را که از... (سندبادنامه ص 2).
لعل طراز
لعل طراز. [ل َ طِ /طَ] (نف مرکب) نگارنده ٔ لعل. (برهان):
لعل طراز کمر آفتاب
حله گر خاک و حلی بند آب.
نظامی.
|| آفریننده ٔ لعل. (برهان). ایجادکننده ٔ لعل. (آنندراج).
لعل گر
لعل گر. [ل َ گ َ] (ص مرکب) کنایه از ایجادکننده ٔ لعل. (آنندراج). سازنده ٔ لعل:
سنبل او سنبله ٔ روزتاب
گوهر او لعل گر آفتاب.
نظامی.
لعل فشان ساقی زرین کمر
گشته چو خورشید فلک لعل گر.
میرخسرو (از آنندراج).
عشرت زای
عشرت زای. [ع ِ رَ] (نف مرکب) عشرت زاینده. زاینده و ایجادکننده ٔ عشرت و طرب و کامرانی:
حامله ست اقبال مادرزاد او
قابله ش ناهید عشرت زای باد.
خاقانی.
و رجوع به عشرت شود.
مخترق
مخترق. [م ُ ت َ رِ] (ع ص) باد گذرنده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). باد سخت وزنده. (ناظم الاطباء). || بربافنده ٔ دروغ. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). دروغ بربافنده و ایجادکننده ٔ دروغ. (ناظم الاطباء). || گذرنده و رونده. (آنندراج). کسی که می گذرد و می رود. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به اختراق شود.
خازن
خازن. [زِ] (اِخ) دینوری مکنی به ابوالفضل. از مشاهیر خطاطین و شعرا میباشد ایجادکننده ٔ خط رقاع و توقیع است. در 518 و بنا بر قول ابن خلکان در سال 542 هَ. ق. ببغداد بدرود حیات گفت. سنش 80 سال و در حدود 500 مصحف نوشت. این دو بیت از اوست:
من یستقم یحرم مناه و من یرع
یختص بالاسعاف و التمکین
انظر الی الالف استقام ففاته
عجم ففاز به اعوجاج النون.
(قاموس الاعلام ترکی ج 3 ص 2011).
فرهنگ معین
(مُ تَ رِ) [ع.] (اِفا.) اختراع کننده، ایجادکننده، آن که چیز جدیدی را اختراع کرده است.
روانشناسی
خودکشی هنجارگسیخته: نوعی خودکشی که عامل ایجادکننده آن قطع رابطه تباه کننده فرد با جامعه اوست (طبق تعریف دورکیم) -> خودکشی نوعدوستانه
معادل ابجد
148