معنی آشگر
فرهنگ فارسی هوشیار
(صفت) کسی که پیشه اش آش دادن پوست حیوانات باشد دباغ.
فرهنگ معین
(گَ) (ص.) دباغ، پوست پیرا.
فرهنگ عمید
فارسی به انگلیسی
Tanner
واژه پیشنهادی
آشگر
لغت نامه دهخدا
پوست پیرا. (نف مرکب) آنکه پوست را دم دهد. آنکه پوست حیوانات آش نهد. پوست پیرای. دباغ. (منتهی الارب) (دهار) (دستور اللغه ٔ ادیب نطنزی). آش گر. چرمگر. صرّام. || فرّاء. واتگر. پوستین دوز: امحس، پوست پیرای ماهر و زیرک. (منتهی الارب). دباغ ماهر. آشگر حاذق و آزموده.
دباغ
دباغ. [دَب ْ با] (ع ص) پوست پیرا. (منتهی الارب) (دستور اللغه) (دهار) (مهذب الاسماء). پوست پیراه. پوست پیرای. آنکه پوست را پیراید. کلغارگر. (ملخص اللغات حسن خطیب). آشگر. چرمگر. بسیار پیراینده پوست. ج، دباغون. (مهذب الاسماء). در قاموس کتاب مقدس آمده است: معتقدین خصوصاً یهود آنرا یکی از کارهای پست میدانستند و بدان لحاظ همواره دباغان در خارج شهر اقامت میورزیدند. (قاموس کتاب مقدس): و لشکر این علویان دانی که باشند؟ کفشگران درغایش (؟) و دباغان آوه... (النقض ص 474). و هو دباغ للمعده [طرثوث]. (ابن البیطار).
- امثال:
آخر گذر پوست به دباغان است.
معادل ابجد
521