معنی آبگاه
لغت نامه دهخدا
آبگاه. (اِ مرکب) ورد. مورد. (زمخشری). منهل. مصنعه. تالاب. استخر. آبخور. || مثانه. || تهیگاه. زیر اضلاع از دو سوی وحشی تن آدمی و دیگر جانوران. خاصره.
آبگه
آبگه. [گ َه ْ] (اِ مرکب) آبگاه.
حقوان
حقوان. [ح َق ْ] (ع اِ) تثنیه ٔ حقو. دو تهیگاه. دو آبگاه. (منتهی الارب). رجوع به حقو شود.
مصنعه
مصنعه. [م َ ن َ ع َ](ع اِ) مصنعه. آب انبار. آبگیر. آبگاه. گودی که آب باران را در آن نگاه دارند.(از یادداشت مؤلف): قلعه ٔ سمیران... آب مصنعه دارد... قلعه ٔ خواران... آب مصنعه دارد... خرمه... آب مصنعه دارد.(فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 159). هوای آن [آباده] معتدل است و آب از مصنعه است.(فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 157).
مصنعة
مصنعه. [م َ ن َ / ن ُ ع َ](ع اِ) آبگاه.(یادداشت مؤلف). جای گرد آمدن آب باران.(منتهی الارب)(ناظم الاطباء). آب انبار. مصنع.(منتهی الارب). آبگیر. ج، مصانع.(مجمل اللغه)(ترجمان القرآن جرجانی ص 89). حوض بزرگ.(ترجمان القرآن جرجانی ص 89)(مجمل اللغه). حوض بزرگ یا جایی که برای آب کشیدن کنند. ج، مصانع.(مهذب الاسماء). || ده.(منتهی الارب). قریه. ج، مصانع.(اقرب الموارد). || هر بنای محکم واستوار از قصر و قلعه و جز آن. ج، مصانع. || طعام. || دعوت که برادران را به سوی طعام خوانند.(منتهی الارب)(آنندراج)(ناظم الاطباء).
حقو
حقو.[ح َق ْوْ] (ع مص) زدن بر تهیگاه. || دردمند شدن از تهیگاه. رسیدن چیزی به پهلو. || درد گرفتن شکم از خوردن گوشت. || (اِ) آبگاه. تهیگاه، و آن دو باشد. قطن. پهنه [یعنی پنج مهره ٔ کمرگاه]. صاحب ذخیره ٔ خوارزمشاهی گوید: سوم از مهره ها، مهره های کمرگاه است و به تازی آن جایگاه را قطن گویند و حقو گویند و عدد آن پنج است - انتهی. جایگاه ازار بستن. (منتهی الارب). جای ازار بستن از میان پهلو. جای بستن ازار. بستن گاه ازار. میان مردم وازار. و آنجا که بند ازار بود. (مهذب الاسماء). ازاریا جای ازار بستن از میان. ج، احق. احقاء، حقاء، حقی. || جای درشت و بلند از سیل. موضع درشت بلندشده از سیل. ج، حقاء. || جای پر از تیر. || دو کرانه ٔ پشته. (از منتهی الارب).
فارسی به انگلیسی
Reservoir
فرهنگ عمید
جای آب، آبخور،
تالاب، استخر،
(زیستشناسی) پهلوی انسان بین دنده و لگن خاصره، تهیگاه،
مثانه،
فرهنگ فارسی هوشیار
(اسم) آبخور تالاب استخر، پهلو، تهیگاه خاصره، مثانه.
اعضا ء رئیسه
فراندام ها: دل مغز جگر شش آبگاه
فرهنگ معین
تالاب، استخر، پهلو، زیر دنده، مثانه. [خوانش: (اِمر.)]
انگلیسی به فارسی
آبگاه
آیه های قرآن
و مجرمان را (همچون شتران تشنهکامى که به سوى آبگاه مىروند) به جهنّم مىرانیم...
و نسوق المجرمین الى جهنم وردا
و مجرمان را (همچون شتران تشنهکامى که به سوى آبگاه مىروند) به جهنّم مىرانیم...
معادل ابجد
29