معنی مصنعة در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

مصنعه. [م َ ن َ / ن ُ ع َ](ع اِ) آبگاه.(یادداشت مؤلف). جای گرد آمدن آب باران.(منتهی الارب)(ناظم الاطباء). آب انبار. مصنع.(منتهی الارب). آبگیر. ج، مصانع.(مجمل اللغه)(ترجمان القرآن جرجانی ص 89). حوض بزرگ.(ترجمان القرآن جرجانی ص 89)(مجمل اللغه). حوض بزرگ یا جایی که برای آب کشیدن کنند. ج، مصانع.(مهذب الاسماء). || ده.(منتهی الارب). قریه. ج، مصانع.(اقرب الموارد). || هر بنای محکم واستوار از قصر و قلعه و جز آن. ج، مصانع. || طعام. || دعوت که برادران را به سوی طعام خوانند.(منتهی الارب)(آنندراج)(ناظم الاطباء).

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر