معنی گشادهرویی
حل جدول
فرهنگ عمید
تازهرویی، گشادهرویی،
ابروفراخی
گشادهرویی، خوشرویی، خوشخویی،
بشر
گشادهرویی، تازهرویی،
نکوروریی،
تازه رویی
گشادهرویی، شادوخندان بودن،
طلاقت
گشادهرویی. ٢. گشادهزبانی، فصاحت،
بشاشت
خوشرو بودن، گشادهرویی، خوشرویی،
خوشحالی،
هشاشت
شاد شدن،
شادمانی و گشادهرویی،
مباسطت
گشادهرویی،
صمیمیت،
رفتار بدون رودربایستی و همراه با جسارت،
انبساط
باز شدن، گسترده شدن، پهناور شدن،
گشادهرو شدن، گشادهرویی، شادی،
(فیزیک) افزایش ابعاد جسمی بدون تغییر در خواص آن، معمولاً در اثر افزایش حرارت،
مترادف و متضاد زبان فارسی
روانی، زبانآوری، فصاحت، گشادهزبانی، گشادهرویی، بشاشت، خوشرویی
بشاشت
ابتسام، خوشرویی، خوشی، شادمانی، نشاط، گشادهرویی، تازهرویی، خوشمنشی
بساطت
بیتکلفی، سادگی،
(متضاد) پیچیدگی، غموض، خوشرویی، گشادهرویی، شیرینزبانی، لطفوگفت، لطیفهگویی، ملاطفت، فراخی، گشادی
تازهرو
باطراوت، بشاش، تازهرخ، خوشرو، شادمان، گشادهرو، هیراد، خندان، خوشحال،
(متضاد) گرفته، مغموم، بدعنق بشاشت، طراوت، خوشرویی، حسن خلق، گشادهرویی
معادل ابجد
556