معنی گشادهرو
حل جدول
مترادف و متضاد زبان فارسی
فرهنگ عمید
بسیارخندان، خندهرو، گشادهرو،
فراخ رو
گشادهرو، خوشرو، خندان،
گشاده خد
گشادهرخسار، گشادهرو، خوشرو،
خنده رو
خندان، گشادهرو،
تازه رو
گشادهرو، خوشرو، خندان،
روتازه
تازهرو، خوشرو، گشادهرو،
گشاده رویی
گشادهرو بودن،
[مجاز] خوشرویی،
انطلاق
گشاده شدن،
رها شدن،
گشادهرو شدن،
بسیم
خندهرو، خندان، گشادهرو،
خوش،
خوشمزه، لذیذ،
معادل ابجد
536