معنی گشادهدست
حل جدول
مترادف و متضاد زبان فارسی
باسخاوت، جوانمرد، سخاوتمند، سخی، کریم،
(متضاد) خسیس
باسخاوت
بخشنده، بذال، سخاوتمند، سخی، کریم، گشادهدست،
(متضاد) خسیس
وهاب
بخشایشگر، بخشنده، سخی، گشادهدست، معطی، واهب،
(متضاد) بخیل
سخاوتمند
باهمت، بخشنده، جواد، جوانمرد، سخی، کریم، گشادهدست، مکرم، واهب،
(متضاد) خسیس
کریم
بخشنده، بدیل، جواد، جوانمرد، سخاوتمند، سخی، شریف، گشادهدست، مکرم، واهب
سخی
بخشنده، بلندهمت، جواد، جوانمرد، راد، سخاوتمند، کریم، گشادهدست، لوطی، مکرم، نبیل، واهب، وهاب،
(متضاد) خسیس
تنگدست، تنگدست
بیبضاعت، بیچیز، تنگعیش، تهیدست، فقیر، محتاج، مسکین، پریشانحال، مضطر،
(متضاد) غنی، منعم، گشادهدست
بخشنده
انفاقگر، باسخاوت، بخشایشگر، بذال، جواد، جوانمرد، خیر، دستودلباز، رحمتگر، سخاوتمند، سخی، فیاض، فیضبخش، کریم، کریمالنفس، گشادهدست، معطی، مکرم، نیکوکار، منان، واهب، وهاب،
(متضاد) بخیل، ممسک
فرهنگ عمید
گشادهدست، باسخاوت، بخشنده،
کسی که هرچه دارد خرج کند یا به دیگران ببخشد، دستودلباز،
معادل ابجد
794