معنی مطاع
لغت نامه دهخدا
مطاع. [م ُ](ع ص) اطاعت و فرمانبرداری کرده شده یعنی کسی که مردم اطاعت او کرده باشند و مطیع او شوند.(غیاث)(آنندراج). کسی و یا چیزی که مردم مطیع و فرمانبردار وی باشند و اطاعت آن را کنند.(ناظم الاطباء):
نهم چار بالش در ایوان عزلت
زنم چند نوبت چو میر مطاعی.
خاقانی(دیوان چ سجادی ص 439).
شفیع، مطاع، نبی کریم
قسیم جسیم نسیم وسیم.
سعدی(گلستان).
- الشح المطاع، بخل و زفتیی که صاحب آن در منع حقوق مردم مطیع و فرمانبر آن باشد.(ناظم الاطباء).
ام مطاع
ام مطاع. [اُم ْ م ِ م ُ] (اِخ) اسلمیه. از زنان صحابی بوده. رجوع به الاصابه فی تمییز الصحابه ج 8 ص 280 شود.
فرهنگ عمید
کسی که مردم از او فرمانبرداری و اطاعت کنند، اطاعتشده، فرمانبردهشده،
حل جدول
فرهنگ فارسی هوشیار
فرهنگ معین
(مُ) [ع.] (اِمف.) اطاعت شده، در خور اطاعت، کسی که از او فرمان برداری و اطاعت کنند.
مترادف و متضاد زبان فارسی
اطاعتشده،
(متضاد) مطیع، فرمانروا
فرهنگ فارسی آزاد
مُطاع، اطاعت شده، شخص یا حکم مورد اطاعت، شخص یا هر امری که از او اطاعت نمایند،
فارسی به عربی
أمرمنفذ
آیه های قرآن
در آسمانها مورد اطاعت (فرشتگان) و امین است!
بانک شعر
مفهوم و معنی شعر شفیع مطاع نبی کریم قیم جسیم نسسیم وسیم با تفسیر کامل
او شفاعتکننده، فرمانروا، پیامآور، بخشنده، صاحب جمال، خوش اندام، خوش بو و دارای نشان پیامبری است.
عربی به فارسی
فرمان مطاع
معادل ابجد
120