معنی مطاع در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

مطاع. [م ُ](ع ص) اطاعت و فرمانبرداری کرده شده یعنی کسی که مردم اطاعت او کرده باشند و مطیع او شوند.(غیاث)(آنندراج). کسی و یا چیزی که مردم مطیع و فرمانبردار وی باشند و اطاعت آن را کنند.(ناظم الاطباء):
نهم چار بالش در ایوان عزلت
زنم چند نوبت چو میر مطاعی.
خاقانی(دیوان چ سجادی ص 439).
شفیع، مطاع، نبی کریم
قسیم جسیم نسیم وسیم.
سعدی(گلستان).
- الشح المطاع، بخل و زفتیی که صاحب آن در منع حقوق مردم مطیع و فرمانبر آن باشد.(ناظم الاطباء).

فرهنگ معین

(مُ) [ع.] (اِمف.) اطاعت شده، در خور اطاعت، کسی که از او فرمان برداری و اطاعت کنند.

فرهنگ عمید

کسی که مردم از او فرمان‌برداری و اطاعت کنند، اطاعت‌شده، فرمان‌برده‌شده،

حل جدول

نافذ

مترادف و متضاد زبان فارسی

اطاعت‌شده،
(متضاد) مطیع، فرمان‌روا

فرهنگ فارسی هوشیار

اطاعت و فرمانبرداری کرده شده

فرهنگ فارسی آزاد

مُطاع، اطاعت شده، شخص یا حکم مورد اطاعت، شخص یا هر امری که از او اطاعت نمایند،

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر