معنی مترسک
لغت نامه دهخدا
مترسک. [م َ ت َ س َ] (اِ مصغر) مترس کوچک. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به مترس شود. || سر خر. مزاحم. (فرهنگ فارسی معین).
فارسی به انگلیسی
Bogy, Bugbear, Scarecrow
حل جدول
سیمرغ بلورین بهترین فیلم جشنواره فیلم فجر در سال 1363
هراسه
هراسه
سلام مترسک
اثری از منیرالدین بیروتی
منیر الدین بیروتی (نیلوفر)
مترسک مزارع
آدمک، هراسه
مترسک جالیز
آدمک، هراسه، ترسانک،کلاغپران
عاشق مترسک
فیلمی از مهدی نوربخش
مترادف و متضاد زبان فارسی
افچه، داهل، مترس، هراسه، لولو، سرخر، مزاحم
واژه پیشنهادی
فرهنگ عمید
پیکرهای شبیه انسان از جنس سنگ، چوب، یا پارچه که برای دور کردن جانوران در کشتزار برپا میکنند،
[مجاز] دارای ارادۀ ضعیف و بیشخصیت،
فرهنگ فارسی هوشیار
مترس، سرخر مزاحم.
معادل ابجد
720