معنی لیقه

فرهنگ فارسی هوشیار

لیقه

لیقه در فارسی: پر زآمه پر زامه (اسم) آنچه از لاس و پشم و موی و جز آن که در دوات مرکب نهند صوف دوات پرز لیق لیفه: خامه در مرگ تو شد مویه کنان لیقه در سوک تو شد موی کنان. (بهار 212:2)، صوف یا نخ که در چراغهای روغن گذارند: در هر فتیله یک سیر روغن ونیم سیرلیقه بکار رود. ‎ -3 ماده ایست که درسرمه کنند لیق.


لیقه دادن

(اسم) لیق دان. توضیح این کلمه بصورت لیفه دان هم آمده.


لیقه دان

آمه زکابدان


کرسف

لیقه دوات

فرهنگ معین

لیقه

(قِ) [ع.] (اِ.) نخ ابریشم در هم پیچیده ای که در دوات می گذارند و مرکب را روی آن می ریزند.


لیقه دان

(~.) [ع - فا.] (اِمر.) دوات مرکب و شنجرف.

فرهنگ عمید

لیقه

تکۀ نخ یا ابریشم به‌هم‌پیچیده که در دوات می‌گذارند و مرکب روی آن می‌ریزند، لیف، لیق،

لغت نامه دهخدا

لیقه دان

لیقه دان. [ق َ / ق ِ] (اِ مرکب) دوات. لیق دان.

حل جدول

واژه پیشنهادی

مترادف و متضاد زبان فارسی

پرز

خمول، خواب، لیقه

معادل ابجد

لیقه

145

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری