معنی حلیمه

فرهنگ معین

حلیمه

(حَ مِ) [ع. حلیمه] (ص.) زن بردبار.

نام های ایرانی

حلیمه

دخترانه، مؤنث حلیم، بردبار، شکیبا، نام دایه پیامبر (ص)

حل جدول

حلیمه

دایه پیامبر اسلام

فرهنگ فارسی هوشیار

حلیمه

زن بردبار

لغت نامه دهخدا

ام حلیمه

ام حلیمه. [اُم ْ م ِ ح َ م َ] (اِخ) زینب دختر جحش الاسود. از زنان پیغمبر اسلام بود. (از تاریخ گزیده چ لندن، ص 159).


حلیمه ٔ سعدیة

حلیمه ٔ سعدیه. [ح َ م َ ی ِ س َ دی ی َ] (اِخ) دختر ابوذؤیب بن عبداﷲبن حارث، از قبیله بنی بکربن سعد. نام زنی که دایگی حضرت رسول (ص) و حضانت وی کرد. (از حبیب السیر چ قدیم ج 1 ص 104). رجوع به قاموس الاعلام ترکی شود:
قصه ٔ راز حلیمه گویمت
تا زداید داستان او غمت.
مولوی.


حلیمه جان

حلیمه جان. [ح َم َ] (اِخ) دهی جزو دهستان رحمت آباد بخش رودبار شهرستان رشت. کوهستانی و معتدل و دارای 328 تن سکنه است. آب آن از چشمه و محصول آن غلات، برنج، چای، ابریشم و لبنیات و شغل اهالی زراعت، گله داری و مکاری گری است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2).

واژه پیشنهادی

نام دیگر دریاچه حلیمه جان

دریاچه عروس


فیلمی سینمایی با بازی حلیمه سعیدی

آقای مدیر

اتاق 311

فیتیله و ماه پیشونی

پیتزا مخلوط

غلط انداز

حلقه های ازدواج

طلا و مس

معادل ابجد

حلیمه

93

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری