معنی قرتی

فرهنگ معین

قرتی

(قِ) (ص.) (عا.) جلف، سبک.

فارسی به انگلیسی

قرتی‌

Coxcomb, Mincing

گویش مازندرانی

قرتی

سر به هوا لا ابلی آدمی که به حرف کسی گوش ندهد

فرهنگ عوامانه

قرتی

به همان معنی قرت است.

فرهنگ عمید

قرتی

ویژگی کسی که بیش‌ازحد به ظاهر خود می‌رسد،

حل جدول

قرتی

به همان معنی قرت است

به همان معنی قرت است.


به همان معنی قرت است.

قرتی


به همان معنی قرت است

قرتی

مترادف و متضاد زبان فارسی

قرتی

خودآرا، ژیگولو، بی‌بندوبار، بی‌مسلک


مموش

فکلی، قرتی، بچه‌قرتی، ژیگولو

فرهنگ فارسی هوشیار

قرتی

نادرست نویسی غرتی پارسی است (صفت اسم) مردی که تمام هم خود را مصروف صورت ظاهر و لباس کند ژیگولو.


قرتی بازی

نادرست نویسی غرتی بازی عمل قرتی: همه دو نسلی که پس از وقایع مشروطیت درین آب و خاک سری توی سرها در آوردند. . . اگر هم چشمشان یکراست بدست قرتی بازیهای دوره جوانی خودشان نبود که در پاریس و لندن و برلن گذرانده بودند دست کم گوششان فقط بدهکار به سه مکتوب آقاخان کرمانی بود. . .


قرتی بازی درآوردن

نادرست نویسی غرتی بازی درآوردن کارزننده ای کردن

معادل ابجد

قرتی

710

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری