معادل ابجد
سفت در معادل ابجد
سفت
- 540
حل جدول
سفت در حل جدول
- محکم، استوار
- ضد شل است، چیز سخت.
- ضد شل است، چیز سخت
- محکم و استوار
مترادف و متضاد زبان فارسی
سفت در مترادف و متضاد زبان فارسی
-
استوار، جامد، سخت، قایم، لخته، مضبوط،
(متضاد) سست، دوش، کتف، شانه، کمآب،
(متضاد) غلیظ، قرص، محکم. توضیح بیشتر ...
فرهنگ معین
سفت در فرهنگ معین
- (سُ یا س) [په.] (اِ.) دوش، کتف.
- (سُ) (اِ.) سوراخ، رخنه.
- ستبر، محکم. [خوانش: (~.) (ص.)]
لغت نامه دهخدا
سفت در لغت نامه دهخدا
-
سفت. [س ُ] (اِ) اوستا «سوپتی » (شانه) پهلوی «سوفت » پارسی باستان «سوپتی » (شانه) شغنی «سیود» سریکلی «سود» سنگلیچی «سیود» آلبانی «سوپ ». و رجوع کنید به گریرسن 94. (از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین). کتف. (برهان) (رشیدی). کتف و دوش. (غیاث) (جهانگیری):
بر آن سفت سیمین و مشکین کمند
سرش گشته چون حلقه ٔ پای بند.
فردوسی.
شب آمد بدان جای تیره بخفت
قبا جامه و جوشنش زیر سفت.
فردوسی.
تو گفتی که سام است با یال و سفت
غمین شد ز چنگ اندر آمد بخفت. توضیح بیشتر ...
- سفت. [س َ] (ع مص) بسیار شراب خوردن و تشنگی نرفتن. (آنندراج) (از منتهی الارب). توضیح بیشتر ...
- سفت. [س َ ف ِ / س ِ] (ع اِ) طعام بی برکت. (منتهی الارب). || قیر که در خنور و کشتی مالند. (آنندراج) (منتهی الارب). توضیح بیشتر ...
- سفت. [] (اِ) تن سفید بود و نیکو. (از حاشیه فرهنگ اسدی نخجوانی). توضیح بیشتر ...
-
سفت. [س ِ] (ص) سطبر و غلیظ. (برهان) (غیاث).
-
سفت. [] (اِ) لیقه صوف دویت. (زمخشری).
- سفت. [] (اِخ) دهی جزء دهستان حومه ٔ بخش دستجرد شهرستان قم، دارای 149 تن سکنه و آب آن از قنات است. محصول آن غلات، پنبه، بنشن، انار، انجیر و شغل اهالی زراعت است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1). توضیح بیشتر ...
فرهنگ عمید
سفت در فرهنگ عمید
-
ستبر، محکم،
سخت،
غلیظ،
-
(زیستشناسی) شانۀ انسان یا حیوان، دوش، کتف: سفته بر «سفت» شیر و گور نشست / سفت و از هردو «سفت» بیرون جست (نظامی۴: ۵۷۲)،
سوراخ، رخنه، سوراخ کوچک، مانند سوراخ سوزن،. توضیح بیشتر ...
فارسی به انگلیسی
سفت در فارسی به انگلیسی
- Firm, Hard, Leathery, Tight, Rigid, Stiff, Tenacious, Tough, Unbending, Wooden. توضیح بیشتر ...
فارسی به ترکی
سفت در فارسی به ترکی
فارسی به عربی
سفت در فارسی به عربی
- بشده، خرسانه، زمن، سمیک، شخص، شده، صلب، صوم، عنید، غیر مرن، قاسی، ماده مقلصه، مقرن، منشد جدا. توضیح بیشتر ...
فرهنگ فارسی هوشیار
سفت در فرهنگ فارسی هوشیار
- محکم و مضبوط و سخت
فرهنگ عوامانه
سفت در فرهنگ عوامانه
- ضد شل است, چیز سخت را گویند.
فارسی به ایتالیایی
سفت در فارسی به ایتالیایی
فارسی به آلمانی
سفت در فارسی به آلمانی
- Fasten, Hart, Rabauke, Schnell, Schwer, Verknüpfte, Waschecht, Widerstandsfähig, Zäh, Fest, Knapp, Straff, Stramm. توضیح بیشتر ...
بخش پیشنهاد معنی و ارسال نظرات
جهت پیشنهاد معنی لطفا
وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که
هنوز عضو جدول یاب نشده اید
از اینجا ثبت نام کنید