معنی رابطه

فرهنگ معین

رابطه

(بِ طِ) [ع. رابطه] (اِ.) پیوند، بستگی.

فارسی به انگلیسی

رابطه‌

Affiliation, Alliance, Association, Communication, Connection, Interconnection, Intercourse, Interrelationship, Kinship, Liaison, Linkage, Links, Pertinence, Relation, Relationship, Respect, Tie-In, Tie-Up, Touch, Traffic, Transaction

فارسی به ترکی

مترادف و متضاد زبان فارسی

رابطه

ارتباط، انتساب، انس، بستگی، پیوستگی، پیوند، تماس، ربط، سروکار، نسبت، وابستگی،
(متضاد) ضابطه

فرهنگ فارسی آزاد

رابطه

رابِطَه، علاقه- وصلت- پیوند

فرهنگ عمید

رابطه

آنچه دو تن یا دو چیز را به هم پیوستگی و ارتباط می‌دهد، علاقه بین دو تن یا دو چیز، علاقه، پیوند،
(صفت) [قدیمی] ربط‌دهنده، پیونددهنده،

حل جدول

رابطه

تماس

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

رابطه

بستگی، پیوند، وابستگی

فارسی به عربی

رابطه

اتصال، احترام، ربطه، عاده، اِتّصالٌ

فرهنگ فارسی هوشیار

رابطه

علاقه و آنچه بدان چیزی را بچیزی بندند، سلسله وار و زنجیروار

فارسی به ایتالیایی

فارسی به آلمانی

رابطه

Angewohnheit [noun], Binden, Bindung (f), Gewohnheit [noun], Knüpfen, Punktgleichheit (f), Schlips (m), Zustand [noun]

لغت نامه دهخدا

حروف رابطه

حروف رابطه. [ح ُ ف ِ ب ِ طَ / طِ] (ترکیب وصفی، اِ مرکب) رجوع به حرف رابطه شود.


رابطه شدن

رابطه شدن. [ب ِ طَ / طِ ش ُ دَ] (مص مرکب) میانجی شدن: اکنون خوارزمشاه پیر دولت است آنچه رفت درباید گذاشت و برضای سلطان به آموی رود و... و رابطه شود تا خداوند سلطان عذر من بپذیرد. (تاریخ بیهقی).


رابطه ٔ کشطالی

رابطه ٔ کشطالی. [ب ِ طَ ی ِ ک َ] (اِخ) ناحیتی است در اسپانیا نزدیک قلعه ٔ شیور. دزی معتقد است که این رابطه همان است که آن را به اسپانیولی شیفر یا شیبر گویند. از سوی مغرب تا دریا 16 میل فاصله دارد و این رابطه جای زیبا و استوار و بلندی است مشرف بر کنار «بحر شامی » مردم خوبی آن را در دست دارند و در نزدیک آن قریه ٔ بزرگی است و عمارتها وکشتکارهایی در کنار آن واقع است و از رابطه ٔ کشطالی بسوی مغرب تا قریه ٔ «یانه» نزدیک دریا 6 میل است و از آنجا تا قلعه ٔ «بنشکله » 6 میل است و از «عقبه شقر» تا رابطه یک منزل است ودر این فاصله ده و قلعه ای نیست فقط قومی برای نگهداری راه زندگی میکنند و از این «رابطه » تا «مریه » یک منزل سبک است. (از الحلل السندسیه ج 1 ص 108 و 118).


ابن رابطه

ابن رابطه. [اِ ن ُ ب ِ طَ] (اِخ) نام یکی از نَقَله و مترجمین از زبانهای دیگر به زبان عرب. (ابن الندیم).


حرف رابطه

حرف رابطه. [ح َ ف ِ ب ِ طَ / طِ] (ترکیب وصفی، اِ مرکب) حرف اثبات. شمس قیس گوید: و آن کلمه ٔ «است » باشد که در اواخر کلمات فایده ٔ اثبات صفت کند در موصوف، و ربط صفات کند به موصوف، چنانکه فلان کس آمده است و نشسته است. و از اختصاصات لغت پارسی است و سخن در اکثر مواضع بی آن تمام نباشد، و روا باشد که در وصل همزه ٔ آن حذف کنند و گویند فلان کس عالم ست و فلان کس توانگرست. (المعجم فی معاییر اشعارالعجم ص 161). ونیز همو گوید: حرف رابطه و جمع نون و دالی است که در آخر صفات فایده ٔ ربط صفت به جماعت دهد، چنانکه عالمند و توانگرند و در جمع گویند می آیند و میروند و رفتند و آمدند. (المعجم فی معاییر اشعارالعجم ص 164).

معادل ابجد

رابطه

217

قافیه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری