معنی ضابطه
فرهنگ معین
(بِ طَ یا طِ) [ع. ضابطه] (اِ.) قاعده، دستور.
فارسی به انگلیسی
Criterion, Norm, Standard
فارسی به ترکی
kural
فارسی به عربی
موضوع
فرهنگ فارسی هوشیار
قاعده، دستور
ضابطه التغیر
در فرانسوی: در گاشت
ضابطه نویس
(صفت) یکی از مشاغل دولتی که امور مربروط به محصولات و مستغلات دیوانی را در حیطه عمل داشت و تحت فرمان مستوفی الممالک کار می کرد مفرده نویس.
بی ضابطه
بی تربیت، بیقاعده
لغت نامه دهخدا
بی ضابطه. [ب ِ طَ / طِ] (ص مرکب) (از: بی + ضابطه) بی ترتیب. بی قاعده. (ناظم الاطباء). رجوع به ضابطه شود.
تحصیل ضابطه
تحصیل ضابطه. [ت َ ل ِ ب ِ طَ / طِ] (ترکیب اضافی، اِ مرکب) به اصطلاح اهالی هند، حسابی که در آن عمل مالیات به سرکار نموده شود. (ناظم الاطباء).
تردد ضابطه
تردد ضابطه. [ت َ رَدْ دُ دِ ب ِ طَ / طِ] (ترکیب اضافی، اِمرکب) به اصطلاح اهالی هند، دفتر و یا حسابی که مینماید اقسام و حالات بذری که کاشته شده و حد زمینی که کاشته شده و آنچه بی کشت باقی مانده. (ناظم الاطباء).
فرهنگ عمید
قاعده، دستور،
[قدیمی] نظم،
[قدیمی] آیین، رسم،
حل جدول
مترادف و متضاد زبان فارسی
دستور، قاعده، قانون، معیار، هنجار،
(متضاد) رابطه
انگلیسی به فارسی
معادل ابجد
817