معنی جسد
فرهنگ عمید
جسم انسان یا حیوان مرده،
تن، بدن،
فارسی به ترکی
ceset
فارسی به عربی
جثه، جسم
فرهنگ فارسی آزاد
جَسَد، جسم- تن- خون خشک شده- زَعْفَران (جمع:اَجْساد)،
فارسی به ایتالیایی
فرهنگ معین
کالبد، بدن، در فارسی: جسم انسان مرده، جمع اجساد. [خوانش: (جَ سَ) [ع.] (اِ.)]
حل جدول
فرهنگ واژههای فارسی سره
پیکر، مردار
کلمات بیگانه به فارسی
پیکر
مترادف و متضاد زبان فارسی
تن، جنازه، کالبد، لاش، لاشه، میت، نعش
فارسی به انگلیسی
Body, Cadaver, Corpse, Remains
عربی به فارسی
جسم دادن (به) , مجسم کردن , دربرداشتن , متضمن بودن
فرهنگ فارسی هوشیار
تن و بدن
فارسی به آلمانی
Hauptteil (m), Körper (m), Leib (m)
معادل ابجد
67