معنی جزا
فارسی به ترکی
ceza
فرهنگ فارسی هوشیار
فرهنگ عمید
مجازات بدی، کیفر،
پاداش نیکی، مزد،
فرهنگ واژههای فارسی سره
بادافره، سزا
فارسی به انگلیسی
Desert, Forfeit, Justice, Punishment, Retaliation, Wage
گویش مازندرانی
ناتنی – بستگان غیرخونی که از راه خوردن شیر مادر منسوب می...
فرهنگ معین
(مص م.) مکافات، (اِمص.) پاداش، (اِ.) کیفر. [خوانش: (جَ) [ع. جزاء]]
حل جدول
مترادف و متضاد زبان فارسی
بادافره، پاداش، تادیب، تلافی، تنبیه، جایزه، سزا، عقوبت، عوض، مجازات، مزد، مکافات
فارسی به عربی
عقوبه
ترکی به فارسی
جریمه
لغت نامه دهخدا
صبح جزا. [ص ُ ح ِ ج َ] (ترکیب اضافی، اِ مرکب) بامداد محشر. صبح قیامت. صبح روزی که اعمال مردم را کیفر یا پاداش دهند:
نفسی کز جگر سوخته آید بیرون
تا دم صبح جزا گرم بود بازارش.
صائب.
سرای جزا
سرای جزا. [س َ ی ِ ج َ] (ترکیب اضافی، اِ مرکب) کنایه از عالم آخرت. (برهان) (آنندراج). || بهشت. (برهان) (آنندراج) (رشیدی).
روز جزا
روز جزا. [زِ ج َ] (ترکیب اضافی، اِ مرکب) روز شمار. روز قیامت. روز رستاخیز که جزای اعمال دهند.
معادل ابجد
11