معنی جزع

فرهنگ معین

جزع

(جَ زَ) [ع.] (مص ل.) بی تابی کردن، ناشکیبایی کردن.

(جَ یا جِ) [ع.] (اِ.) مهره اسب یمانی آمیخته از دو رنگ سیاه و سفید.

فرهنگ عمید

جزع

اظهار حزن و دلتنگی، بی‌تابی، ناله‌وزاری، ناشکیبایی،
ناشکیبایی کردن، بی‌تابی کردن،

سنگی سیاه با خال‌های سفید، زرد، و سرخ که در معدن عقیق پیدا می‌شود، مهرۀ یمانی،
[مجاز] چشم زیبا،

حل جدول

جزع

ناشکیبایی


فضیلت فیروزه و جزع یمانى

امام صادق علیه السلام: کسی که انگشتر فیروزه در دست کند، فقیر نمی شود و بی پول نمی ماند. کافی ۶ / ۴۷۲، وسائل الشیعه ۵ /۹۴ و ۹۵
حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام: انگشتر جزع یمانى در دست کنید که رد نمی کند مگر متمرّدان شیاطین را.
امام رضا علیه السلام فرمود حضرت امیرالمؤمنین فرمود که رسول خدا صلّى اللّه علیه وآله وسلّم بیرون آمدند و انگشتر جزع یمانى در دست کرده بودند و با ما نماز کردند و چون از نماز فارغ شدند انگشتر را به من دادند و فرمودند که این انگشتر را در دست راست خود کن و با آن نماز بکن که نماز در جزع یمانى برابر هفتاد نماز است و تسبیح و استغفار می کند و ثوابش براى صاحبش نوشته می شود.
على بن محمد حمیرى گفت که دختر جعفر بن محمود را خواستم و بسیار او را دوست می داشتم و فرزند از او به وجود نمى آمد. به خدمت حضرت امام على النّقى علیه السّلام رفتم و این مطلب را عرض کردم. پس تبسّم نمود و فرمود که بگیر انگشترى که نگینش فیروزه باشد و بر آن نقش ‍کن این آیه را رَبِّ لاتَذَرْنى فَرْدا وَ اَنْتَ خَیْرُالْوارِثینَ. چنان کردم یک سال نگذشت که از آن زن پسرى به وجود آمد.
حضرت رسول صلّى اللّه علیه وآله وسلّم: همانا خداوند به من خطاب کرد: ای پیامبر ! همانا من حیا می کنم از این که بنده ا ی در دستش انگشتر فیروزه باشد و دستش را به دعا بلند کند و ومن دعای او را مستجاب نکنم و دست خالی برگردانم. وسائل الشیعه ۵ / ۹۵، بحارالانوار ۹۰ / ۳۲۱

مترادف و متضاد زبان فارسی

جزع

التماس، الحاح، بی‌تابی، بی‌قراری، تضرع، جزوع، زاری، فزع، ناشکیبایی، ناله، ندبه

عربی به فارسی

جزع

عقیق رنگارنگ , عقیق سلیمانی , سنگ باباقوری , تاریکی پایین قرنیه , ستاک , ساقه , تنه , میله , گردنه , دنباله , دسته , ریشه , اصل , دودمان , ریشه لغت قطع کردن , ساقه دار کردن , بند اوردن , پیچ یا تاب خوردن , تاب گشت , خاصیت تاب گشت

فرهنگ فارسی هوشیار

جزع

فغان و زاری و ناله و اندوه گذرگاه دره، محله قوم گذرگاه دره، محله قوم بیتابی کردن، نا شکیبائی بیتابی کردن، نا شکیبائی


جزع و فزع

ایز و چیز

فرهنگ فارسی آزاد

جزع، جزوع

جَزَع، جُزُوع، (جَزِعَ، یَجْزَعُ) بی صبری و بیتابی کردن در مصائب، اظهار حُزن و بی قراری کردن،


جزع و فزع

جَزَع و فَزَع، ناله و فریاد و بیقراری در مصائب،

معادل ابجد

جزع

80

عبارت های مشابه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری