معنی جامه‌ها

حل جدول

فرهنگ عمید

قصار

کسی که جامه‌ها را بشوید و سفید کند، گازر،


رفرف

جامه‌ها و بساط‌های لطیف رنگین و زیبا،
فرش و بساط، هر چیز گستردنی،
دامن خرگاه،
شاخه‌های آویخته و فروهشتۀ درخت،


اوشنگ

ریسمانی که در خانه‌ها کنار دیوار یا جای دیگر می‌بندند و جامه‌ها را روی آن می‌اندازند، رژه، ریجه، بند،
ریسمانی که خوشه‌های انگور یا میوه‌های دیگر را به آن آویزان می‌کنند، آونگ، اوننگ،


رزیدن

رنگ کردن جامه و پارچه، رنگ کردن، رنگرزی کردن: بِه ار در خُم می فروشی خزم / چو می جامه‌ای را به خون می‌رزم (نظامی۶: ۱۱۶۶)، برآن‌کس که جانش به آهن گزم / بسی جامه‌ها در سکاهن رزم (نظامی۵: ۷۹۶)،


از

نشان‌دهندۀ ابتدای مکان: از دور به دیدار تو اندرنگرستم / مجروح شد آن چهرۀ پرحسن و ملالت (ابوشکور: شاعران بی‌دیوان: ۸۳)، از تهران تا اصفهان،
نشان‌دهندۀ ابتدای زمان: من از آن روز که در بند توام آزادم / پادشاهم که به دست تو اسیر افتادم (سعدی)، از صبح تا شام، خرِ ما از کرگی دم نداشت،
نشان‌دهندۀ آغاز و مبدٲ چیزی (شخص، حیوان، شیء، حالت، عدد، و مانند آن)،
اثرِ، تٲلیف: گرشاسب‌نامه از اسدی طوسی است،
نسبت‌به: فرزند شما از بقیهٴ همکلاسی‌هایش زرنگ‌تر است،
از مردمِ،
دربارۀ، درموردِ، در خصوصِ، راجع‌به: از مدرسه چه خبر؟،
به‌سبب، به‌علتِ، به‌جهتِ: چون جامه‌ها به وقت مصیبت سیه کنند / من موی از مصیبت پیری کنم سیاه (رودکی: ۵۱۰)، گریهٴ او از خوشحالی است،
برای بیان نوع، جنس، صنف، طبقه، و مانند آن به‌کار می‌رود: پیراهنی از پارچهٴ اعلا،
متعلق‌به، مالِ: این کتاب از من است،
۱۱. به‌وسیلۀ، با کمک، با: این وسیله از بهترین مواد اولیه ساخته شده است،
۱۲. از جملۀ، جزءِ، درشمارِ: سعدی از بزرگان شیراز است،
۱۳. از سویِ، از جانبِ، از طرف،
۱۴. نشان‌دهندۀ منشٲ چیزی: تو را عدل نوشیروان است و از تو / غلامانْت را تاج نوشیروانی (فرخی: ۳۷۱)، کارون از ارتفاعات زردکوه سرچشمه می‌گیرد،
۱۵. نشان‌دهندۀ تفکیک، تمایز، یا تشخیص: پس از قبولی در آزمون سر از پا نمی‌شناخت،
۱۶. از جهتِ، از حیث، از لحاظِ، از نظرِ: از شما دو چشم یک تن کم / وز شمار خرد هزاران بیش (رودکی: ۵۰۴)،
۱۷. نشان‌دهندۀ جزئی از یک کل: دو سال از دوران حبس می‌گذشت،
۱۸. [قدیمی] به،
۱۹. [قدیمی] در، اندر: توانگر به نزدیک زن خفته بود / زن از خواب شَلپوی مردم شنود (ابوشکور: شاعران بی‌دیوان: ۱۰۰)،
۲۰. [قدیمی] در قبالِ، درمقابلِ، در برابرِ،
۲۱. [قدیمی] بر،
۲۲. [قدیمی] به‌جای کسرۀ اضافه به کار می‌رفت: رودکی استاد شاعران جهان بود / صد یکی از وی تویی کسائی پرگست (کسائی: صحاح‌الفرس: ۴۲و۴۳)،
۲۳. [قدیمی] از روی، از سرِ، به‌حکمِ،

معادل ابجد

جامه‌ها

55

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری