معنی بی‌حس

حل جدول

بی‌حس

کرخ


نوعی بی‌حس کننده موضعی

یدوفرم


شُل و بی‌حس- شُل و بی‌حال

لخت


بی‌حس و حال- کم‌تحرک و سست

لَخت


کرخت

بی‌حس


لَخت

بی‌حس و حال، کم‌تحرک و سست


لخت

شُل و بی‌حس، شُل و بی‌حال

مترادف و متضاد زبان فارسی

بی‌حس

بی‌حال، کرخت، وارفته،
(متضاد) پرتوان،
(متضاد) چالاک، چست، بی‌درد


تخدیر

بی‌حس، سست، کرخ، کرخت، بی‌حس کردن، سست کردن، کرخت کردن


کرخت

بی‌حس، تخدیرشده، خدر، خواب‌رفته، سست، کرخ


لس

افلیج، فلج، بی‌حرکت، بی‌حس، سست، لم


لمس

تماس، سودن، بی‌حس، فلج، مفلوج، سست، نرم

فارسی به عربی

بیحس

بلا شعور، بلید، خدران، عدیم الحس، غیر منفعل

فرهنگ فارسی هوشیار

بیحس

(صفت) بدون حس بدون احساس، کودن ابله، بی محبت.

فرهنگ عمید

تخدیر

بی‌حس کردن، کرخ کردن، سست کردن، بی‌حس کردن عصب،


لخت

بی‌حال، بی‌حس،


لس

بی‌حس، مفلوج،
سست،
تنبل،
افسرده، پژمرده،

معادل ابجد

بی‌حس

80

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری