معنی اضافی
فارسی به انگلیسی
Addition, Additional, Adjunct, Accessory, Backup, Auxiliary, De Trop, Excess, Extra, Fringe, Further, More, New, Spare, Super-, Superfluous, Supernumerary, Supplement, Supplemental, Supplementary, Surplus
فارسی به عربی
اضافه، اضافی، اکثر، زائد
نرخ اضافی مالیات اضافی
ضریبه اضافیه
بار اضافی
حمل زائد
پرداخت اضافی
علاوه
فرهنگ فارسی هوشیار
بیشی افزونی (صفت) منسوب به اضافه زیادتی افزونی: کارهای اضافی.
لغت نامه دهخدا
اضافی. [اِ فی ی] (ع ص نسبی) منسوب به اضافه. رجوع به اضافه شود. || الحاقی. (ناظم الاطباء). || نسبی. اعتباری. مقید، در مقابل مطلق: از این چهار مایه دو سبک است و دو گران. سبک مطلق آتش است و سبک اضافی هواست. و گران مطلق زمین است و گران اضافی آب. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی). || ارتباطی. (ناظم الاطباء).
عربی به فارسی
زیادی , زاءد , فوق العاده , اضافی , بزرگ , یدکی , خارجی , بسیار , خیلی
فرهنگ عمید
بیش از میزان مورد نیاز، زائد،
مترادف و متضاد زبان فارسی
زاید، زیادی، مازاد، یدکی
فارسی به آلمانی
Besonders, Mehr, Weiter ferner, Weiter, Zusätzlich
حل جدول
مازاد
افزون، افزودنی، دیگر، زائد، مازاد، زیادی، یدکی
وسیله اضافی
یدک، زاپاس
چیز اضافی
به درد نخور، زائده
فرهنگ واژههای فارسی سره
افزونه، افزودنی، دیگر
معادل ابجد
892