معنی صحافی
لغت نامه دهخدا
صحافی. [ص َح ْ حا] (حامص) عمل صحاف. صحافی کردن. رجوع به صحاف و صحافی کردن شود.
صحافی کردن
صحافی کردن. [ص َح ْ حا ک َ دَ] (مص مرکب) صحافی.انجام دادن عمل صحافی. رجوع به صحاف و صحافی شود.
فارسی به انگلیسی
Binding, Bookbinding
فرهنگ معین
(حامص.) ته بندی و جلد کردن کتاب، (اِمر.) دکان صحافی. [خوانش: (~.) [ع - فا.]]
فرهنگ عمید
شغل و عمل صحاف، تهبندی و جلد کردن کتاب،
(اسم) مکانی که این کار در آن انجام میشود،
فرهنگ فارسی هوشیار
(مصدر) انجام دادن عمل صحافی.
صحافی
روزنامه نگار پوشنه گری عمل و شغل صحاف ته بندی و جلد کردن کتاب، (اسم) دکان صحاف.
حل جدول
تجلید
ته بندی و جلد کردن کتاب، شیرازه بندی
ماشین کاغذبری صحافی
ماشین برش
ماشین کاغذ بری صحافی
ماشین برش
وسیله ای در صحافی
قید
ته بندی کتاب
صحافی
فارسی به ترکی
ciltlemek
فارسی به آلمانی
Broschüre (f)
فارسی به عربی
معادل ابجد
189