معنی اضحی

لغت نامه دهخدا

اضحی

اضحی. [اَ حا] (ع ص) اسب اشهب. مؤنث: ضَحْیاء. (از اقرب الموارد).اسب سپید اشهب. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). || (اِ) روز عید قربان و یوم النحر. (ناظم الاطباء). عید گوسپندکشان. (محمودبن عمر). روز قربان. (منتهی الارب). بمعنی عید اضحی نیز آید. (آنندراج). عید قربان. روز دهم ذیحجهالحرام: سلطان مسعود...می آمد تا به شبورقان رسید و آنجا عید اضحی بکرد و بسوی بلخ آمد... هفدهم ذیحجهالحرام. (تاریخ بیهقی).
خرد بساحت آن بر دلیل قربان دید
چنانکه باشد عادت بموسم اضحی.
ابوالفرج رونی.
بهار درّ و گهر می کشد بدامن ابر
نثار موکب اردی بهشت و اضحی را.
انوری.
بدخواه تو جمله فربه و لاغر
قربان تو گشته اندر این اضحی.
جمال الدین عبدالرزاق.
گفتم کدام عیدنه اضحی بود نه فطر
بیرون از این دو عید چه عید است دیگرش ؟
خاقانی.
ز روز نصرت و فتحش که عید مملکتی است
ذخیره های طرب ماند فطر و اضحی را.
رفیع لنبانی.
زآتش روز پوست بر تن من
خشک شد چون به عید اضحی گوشت.
سیف اسفرنگ.
شیادی گیسوان بافت بصورت علویان... بشهری درآمد در هیأت حاجیان و قصیده ای پیش ملک برد... یکی از ندمای حضرت پادشاه گفت من او را این عید اضحی در بصره دیدم. (گلستان). رجوع به عید اضحی و عید قربان شود. || ج ِ اَضحاه (بندرت). (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). ج ِ اضحات است و اضحات مفرد است در اصل اضحیه بود بمعنی قربانی. (غیاث) (آنندراج). || (فعل) و اضحی فعل است از افعال ناقصه ومعنی آن کردن کار در وقت چاشت، چون: اضحی زید قائماً؛ یعنی در وقت چاشت زید قائم شد. و افعال ناقصه را از آن ناقصه گویند که معنی آن فقط به فاعل خود تمام نمی شود بلکه به خبر محتاج باشد. (غیاث) (آنندراج). اضحی یفعل کذا؛ کننده ٔ آن شد در ظهر. و در این معنی از افعال ناقصه است و چون «کان َ» عمل کند. (از اقرب الموارد).
- اضحی اﷲ ظلک، خدای ترا هلاک کند. نفرین است و در قول حریری: لاتضحنا عن ظلک، بر سبیل تضمین آن را به «عن » متعدی کرده و گویی گفته است: ما را از آن خارج مکن. (از اقرب الموارد).
- اضحیکم اﷲ بالخیر، جمله ای است که در تداول گروهی، از جمله ٔ رسوم احوال پرسی است بمعنی: خدا ظهر شما را بخیر کناد. چون: صبحکم اﷲ بالخیر و مسیکم اﷲ بالخیر.
- عید اضحی، یکی از دو عید اسلامی است که در دهم ذیحجه آن را بپا می دارند و آن عید حج و نحر است که در آن حاجیان بیت الحرام تلبیه می کنند وآنگاه بر عرفات به قربانی می پردازند. (از الموسوعهالعربیه). و رجوع به عید اضحی و اضحی و عید قربان شود.


عید اضحی

عید اضحی. [دِ اَ حا] (اِخ) عید قربان. عید گوسفندکشان. یوم العِداد (از منتهی الارب)، و آن روز دهم ذی حجه باشد. رجوع به اضحی و قربان شود: من او را در عید اضحی به بصره دیدم. (گلستان).


روز قربان

روز قربان. [زِ ق ُ] (ترکیب اضافی، اِ مرکب) روز عید اضحی. رجوع به اضحی و قربان شود.

فرهنگ فارسی آزاد

اضحی

اَضْحی، عید قربان یعنی دهم ذیحجه که حجاج در مکّه و سایر مسلمین در ممالک خویش قربانی میکنند (جمع: ضُحی مؤنث: ضِیحاء) ‌،

فرهنگ معین

اضحی

(اَ حا) [ع.] (اِ.) عیدقربان، دهم ذی حجه.

فرهنگ عمید

اضحی

عید * عید قربان


یوم النحر

روز دهم ذی‌الحجه، عید اضحی،

حل جدول

فرهنگ فارسی هوشیار

اضحی

عید قربان، روز دهم ذیحجه که حجاج در مکه قربانی میکنند


عید اضحی

عید قربان جشن گوسپند کشان


عید قربان

روز گوسفند کشان، عید اضحی

واژه پیشنهادی

معادل ابجد

اضحی

819

قافیه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری