معنی آج

لغت نامه دهخدا

آج

آج. (اِ) آز. خواهش. تمنا. طمع.


آج دوجمش

آج دوجمش. [م ِ] (اِخ) شعبه ای از رود قزل اوزن.


آج آقایان

آج آقایان. (اِخ) (نهر...) رجوع به سومبار شود.

حل جدول

آج

خواهش و تمنا

کدوتنبل، دندانه سوهان، برجستگی لاستیک

برجستگی لاستیک

دندانه سوهان


برجستگى لاستیک

آج


برجستگی لاستیک

آج


خواهش و تمنا

آج

گویش مازندرانی

آج

نوعی درخت که نام دیگر آن شیرافرا است

نوعی قارچ، پوست کندن انار، گردو و پرتقال


آج آغز

گردوی کوهی پوست نازک، گردوی پوست کنده شده


آج هاکردن

پوست سبز گردوی تازه را جدا کردن مرمّت کردن ابزار دندانه...

فرهنگ فارسی هوشیار

آج

خواهش، تمنا، طمع

معادل ابجد

آج

4

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری