معنی یادشده
مترادف و متضاد زبان فارسی
مذکور، مزبور، نامبرده
نامبرده
مذکور، مزبور، یادشده
سابقالذکر
فوقالذکر، مذکور، مزبور، یادشده،
(متضاد) اخیرالذکر
مذکور
صفت ذکرشده، سابقالذکر، مزبور، مشارالیه، نامبرده، یادشده
حل جدول
مذکور
کلمات بیگانه به فارسی
یادشده
انگلیسی به فارسی
به نیکنامی یادشده
فرهنگ عمید
ذکرشده، یادشده،
[قدیمی] مشهور، زبانزد، معروف،
(اسم، صفت) [قدیمی، مجاز] معشوق،
لغت نامه دهخدا
اخیرالذکر. [اَ رُذْذِ] (ع ص مرکب) در آخر گفته. یادشده ٔ پس از همه.
ذات الستار
ذات الستار. [تُس ْ س ِ] (اِخ) نام موضعی است و ابن اثیر در المرصع گوید: این نام در اشعار عرب بسیار یادشده است و آن راههای عقبه هاست به بر سوی حرم مکه.
حجاف یمنی
حجاف یمنی. [ح َج ْ جا ف ِ ی َ م َ] (اِخ) سیداسماعیل بن ابراهیم شعر او را در سلافه ص 457 از قول زیدبن علی بن ابراهیم حجاف یادشده آورده است. (الذریعه ج 9 صص 232-233).
حسین لنبانی
حسین لنبانی. [ح ُ س َ ن ِ لُم ْ] (اِخ) (محمد...) ابن حسن جیلانی اصفهانی در گذشته ٔ 1129 هَ. ق. از علمای سده ٔ دوازدهم هجری و چند کتاب او در ذریعه و روضات یادشده است و پدرش ملا حسن گیلانی مدرس مسجد جامع اصفهان بود. (ذریعه ج 6 ص 86 و 94 و ج 9 ص 242) (روضات 198).
بادسرخ
بادسرخ. [دِ س ُ] (ترکیب وصفی، اِ مرکب) مرضی است معروف. (غیاث). مرضی است معروف، سلیم گوید:
باد سرخ آورد روی خاک از گلگون او
بس که کرد اعراض از رشک سپهر چنبری.
(ازآنندراج).
حُمْره. حُمْره ٔ مبارکه. باد مبارک. باددژنام. بادژنام. بادژ. بادژفام. بادژوام. بادشفام. بادشکام. بادشوام. رجوع به لغات یادشده در جای خود شود. سرخ باد. (سروری: بادژنام) (برهان: بادژکام).
معادل ابجد
324