معنی ژیک

لغت نامه دهخدا

ژیک

ژیک. (اِ) قطره ٔ باران. (برهان). قطره باشد و در بعض فرهنگها بجای یای تحتانی نون مرقوم است. (جهانگیری) (رشیدی). ژنگ. || بمعنی خارپشت هم آمده است لیکن اشاره به حرکتش نشده. (برهان).


سادیاتس

سادیاتس. [ت ِ] (اِخ) آخرین پادشاه سلسله ٔ هرقلبها از پادشاهان لیدیه در قرن هفتم پیش از میلاد، پدر آلیات وجد کرزوس بود. ژیک نامی که نیزه دار سادیاتس بود دل به همسر او باخت و او را کشت و بتخت نشست. رجوع به ایران باستان ج 1 ص 195 و قاموس الاعلام ترکی شود.

فرهنگ عمید

ژیک

قطره، چکه،
قطرۀ باران،

حل جدول

ژیک

قطره باران


قطره باران

ژیک

فرهنگ فارسی هوشیار

ژیک

قطره باران


قطره باران

ژیک ژنگ

انگلیسی به فارسی

Jig exhaust dyeing method

رنگرزی به روش ژیک رمق کشی - رنگرزی رمق کشی با ژیگر

معادل ابجد

ژیک

1030

عبارت های مشابه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری