معنی ژی

لغت نامه دهخدا

ژی

ژی. (اِ) نام زاء سه نقطه ٔ فارسی. رجوع به «ژ» شود.

ژی. (اِخ) نام قریه ای است در اصفهان و در آنجا بنگ خوب حاصل میشود. (برهان).

ژی. (اِ) آبگیر. آبدان. شَمَر. (لغت نامه ٔ اسدی). جائی که آب در آن جمع شده باشد. (برهان). غفچی. کوژی. تالاب. غدیر. اوشال. ژیر. آژیر. شاید این کلمه صورت دیگری از کلمه ٔ جوی باشد:
ای آنکه من از عشق تو اندر جگر خویش
آتشکده دارم صدو بر هر مژه ای ژی.
رودکی (از لغت نامه ٔ اسدی).
می ستد باید بدین گه کاین زمین همچون ستی
آب چون مهتاب و بر ماهی چو زندان گشته ژی.
ابوشکور.
بسی ژی در آن مرغزار و شکار
بیاسود خسرو در آن مرغزار.
فردوسی.
رخ اعداش چو نی باد و سرش سبز چو سرو
سال عمرش بعدد باد فزون از الفی
ناصحش باد سرافراز چو در بستان سرو
حاسدش باد فرو گل شده چون نی در ژی.
سوزنی (از آنندراج).
در شبنم هوای درش قطره ای است چرخ
وز قطره ٔ سحاب کفش شبنمی است ژی.
سیف اسفرنگ (از جهانگیری).

ژی. (اِ) صورتی از زی و جی، ریشه ٔ زیستن و زندگی کردن. رجوع به زی و جی و زیستن شود.


ژی تمیر

ژی تمیر. [ت ُ] (اِخ) نام شهری در شمال غربی اوکراین، دارای 77000 تن سکنه.


اژی ژی

اژی ژی. [اُ] (اِخ) جزیره ٔ اساطیری که آنرا با جزیره ٔ کالیپسو تطبیق میکنند و نام آن توسط اومیروس (همر) شاعر شهرت یافته است.


پلاس ژی

پلاس ژی. [پ ِ] (اِخ) نامی است که در ازمنه ٔ قدیم به سرزمین یونان و پلوپونزوس و جزیره ٔ لِسبس (که امروز به می تی لن معروفست) داده میشد. (حواشی ترجمه ٔ تمدن قدیم تألیف فوستل دو کولانژ).


ژی ژیس

ژی ژیس. (اِخ) نام زنی که به دستور پروشات مادر اردشیر دوم استاتیرا زوجه ٔ او را مسموم کرد. شرح آن واقعه چنین است: پروشات که از دیرگاهی قصد کشتن استاتیرا زن اردشیر را داشت بالاخره به دسایس و حیل نیت خود را اجرا کرد. او زنی در خدمت خود داشت ژی ژیس نام که مورد اعتماد تام ملکه و بر وی بسیار مسلط بود و همین زن بقول «دی نُن » آلت اجرای خیال فاسد پروشات گردید. شرح قضیه موافق نوشته های «دی نن » و کتزیاس و پلوتارک (زندگانی اردشیر فصل 21) با جزئی اختلاف چنین است: هر دو ملکه از چندی قبل آشتی کرده و ظاهراً نشان می دادند که منازعات و سؤظن های دیرینه را فراموش کرده اند ولی باطناً از یکدیگر بیمناک بودند و غذا را از یک ظرف و از همان خوراک می خوردند. بعد پلوتارک گوید: در پارس مرغی هست که فضله ندارد وروده هایش پر از چربی است بنابراین تصور می کنند که غذای این مرغ از باد و شبنم است. این مرغ را رین تاسیس نامند، ولی کتزیاس این مرغ را رین داوس نامیده چنین گوید: پروشات در سر میز یکی از این مرغها را برداشته با کاردی که یک طرف آن را مسموم کرده بود به دو نیم تقسیم کرد، نیمی را که مسموم نشده بود خود برداشت ونیم مسموم را به استاتیرا داد. دی نُن گوید ملان تاس نامی مرغ را بریده قسمت مسموم را به استاتیرا داد. بهرحال از درد شدید و تشنج هائی که بعد برای ملکه حاصل شد او یقین کرد که مسموم گشته است و بفاصله ٔ چند ساعت درگذشت. شاه هم سؤظن نسبت به پروشات حاصل کرد، زیرا درجه ٔ کینه و شقاوت او را خوب می دانست و برای اینکه در این باب حقیقت مطلب را بداند فرمود تمام خدمه وصاحب منصبان مادرش را توقیف و زجر کنند، ولی پروشات ژی ژیس را مدتها در منزل خود نگاه داشت و امتناع ورزید از اینکه او را به شاه تسلیم دارد، بالاخره این زن روزی اجازه گرفت به خانه اش برود و قراولان شاهی او راگرفتند و موافق قوانین پارسی که برای زهردهندگان مقرر است با زجر بکشتند، یعنی سرش را روی سنگ پهنی گذارده با سنگی دیگر چندان کوبیدند تا خرد شد و صورتش مسطح گردید. چنین است عقیده ٔ دی نن، ولی کتزیاس گوید که ژی ژیس آلت اجرای قصد پروشات نبود و فقط بر خلاف میل خود از قضیه اطلاع داشت. (ایران باستان ج 2 ص 1096).

فرهنگ عمید

ژی

جایی که آب در آن جمع می‌شود، آبگیر، تالاب: می‌ستان اکنون بدانگه کاین زمین همچون ستی / آب چون مهتاب و بر ماهی چو زندان گشته ژی (ابوشکور: شاعران بی‌دیوان: ۹۱)،
استخر،
جوی،

حل جدول

ژی

جای جمع شدن آب

جای جمع شدن آب، آبگیر

تالاب


ژی ، فرغر

آبگیر

فرهنگ فارسی هوشیار

ژی

استخر، تالاب

فرهنگ معین

ژی

(اِ.) آبگیر، آبدان.

معادل ابجد

ژی

1010

عبارت های مشابه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری