معنی پشمینهپوش
حل جدول
صوفی
مترادف و متضاد زبان فارسی
درویش، صوفی، فقیر
صوفی
پشمینهپوش، درویش، سالک، عارف، متصوف
خرقهپوش
درویش، صوفی، خرقهدار، فقیر، پشمینهپوش، دلقپوش
فرهنگ عمید
کسی که جامۀ پشمی بر تن میکند، پشمینهپوش،
جولقی
قلندر، پشمینهپوش: جولقیای سربرهنه میگذشت / با سرِ بیمو چو پشتِ طاس و طشت (مولوی: ۴۵)،
جامه خانه
جایی که در آن جامههای دوخته و نادوخته را نگهداری میکردند، رختخانه، انبار البسه: پشمینهپوش خرقهٴ سالوس تا نسوخت / از جامهخانهٴ کرمت خلعتی نیافت (کمال خجندی: لغتنامه: جامهخانه)،
تصوف
طریقه و مسلکی که پیروان آن به احتراز از خواهشهای نفسانی و اعراض از ماسویاللّه دلالت میشوند. اهل تصوف برای رسیدن به حقیقت باید ریاضتهایی تحمل کنند و مراحلی به نام مراحل سلوک را بپیمایند و پیر یا مرشد آنان را در پیمودن این مراحل مدد میکند،
(اسم مصدر) پشمینهپوش شدن، صوفی شدن،
معادل ابجد
715