معنی پرتحرک

حل جدول

فارسی به انگلیسی

مترادف و متضاد زبان فارسی

خامد

خمود،
(متضاد) پرتحرک، انرژیک، آرمیده، خاموش، خموش، بی‌حرف، صامت ساکت، ایستا، بی‌جنبش، بی‌حرکت، بی‌تحرک، ساکن،
(متضاد) پویا، پرتحرک


خرکار

پرکار، بسیارفعال، پرتحرک،
(متضاد) کم‌کار، کند، کم‌تحرک

نام های ایرانی

نادین

پسرانه، پویا و پرتحرک، الهه رودخانه

فرهنگ معین

سامبا

[فر.] (اِ.) رقص پر شور و پرتحرک برگرفته از رقص محلی برزیل.

فرهنگ عمید

پولکا

نوعی رقص لهستانی پرتحرک،
(موسیقی) آهنگی که برای این نوع رقص نواخته می‌شود،

لغت نامه دهخدا

منی دانه

منی دانه. [م َ ن َ / ن ِ] (اِ مرکب) یاخته ٔ جنسی نریا گامت نر که معمولاً پرتحرک است. هسته ٔ این یاخته بزرگ است و حرکت آن به وسیله ٔ تاژک دمی انجام میشود. (فرهنگ اصطلاحات علمی).

معادل ابجد

پرتحرک

830

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری