معنی ویژ

لغت نامه دهخدا

ویژ

ویژ. (ص، ق) خصوص وخاصه و خالص و خلاصه. (برهان). برابر و معادل ویژه است اما شاهد ندارد. (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین). خاصه و خالص و صافی. (انجمن آرا) (آنندراج):
همه ویژ گُردان و آزادگان
بیامد سوی آذرآبادگان.
فردوسی.
- ویژ کردن، اخلاص. امحاض. (المصادر زوزنی). خالص کردن.


ویج

ویج. (ص، اِ) ویژ. ویژه.
- ایران ویج، ایران مرکزی. کشور ایران.
|| بیج. حرامزاده. سند.

حل جدول

ویژ

صدایی که از رفتن چیزی با سرعت زیاد ایجاد می‌شود

صدایی که از رفتن چیزی با سرعت زیاد ایجاد می شود


خالص کردن

ویژ


صدایی که از رفتن چیزی با سرعت زیاد ایجاد می‌شود

ویژ


صدایی که از رفتن چیزی با سرعت زیاد ایجاد می شود

ویژ

فارسی به انگلیسی

گویش مازندرانی

ویژ

صدایی که از حرکت شتابان کسی یا چیزی ایجاد شود


کلوته

کلاه ویژ ای که بانوان بر سر گذارند این کلاه جنبه ی تزیینی...

فرهنگ فارسی هوشیار

وزن خالص

ویژ سنگ (مقیاس)


کرومزوم

فرانسوی رنگینتن ویژ زاری

انگلیسی به فارسی

Aerial Image Photography

فیلمبرداری‌ از تصویر فضایی‌ [در جلوه‌های‌ ویژ

معادل ابجد

ویژ

1016

عبارت های مشابه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری