معنی وپکه

حل جدول

وپکه

خاورشناس آلمانى


خاورشناس آلمانى

وپکه

لغت نامه دهخدا

وابکی

وابکی. (اِخ) رجوع به وپکه شود.


خیامی

خیامی. [خ َی ْ یا] (اِخ) لقب دیگر خیام شاعر و فلکی معروف ایران است. علماء عصر وی او را گاه دستور و گاه امام و گاه حکیم و حجهالحق و فیلسوف می نامیده اند. (یادداشت مؤلف). در حواشی چهارمقاله ٔ عروضی شرح زیر درباره ٔ خیامی بقلم میرزا محمدخان قزوینی آمده است:
خواجه ٔ امام عمرخیامی ابوالفتح بن ابراهیم الخیامی او الخیام النیسابوری از مشاهیر حکماء و ریاضیین اواخر قرن پنجم و اوائل قرن ششم هجری و یکی از مفاخر بزرگ ایران است ولی شهرت فوق العاده ای که در بلاد شرق و در این اواخر در اروپا و آمریکا بهم رسانیده همانا بیشتر یا فقط بواسطه ٔ رباعیات حکمت آمیزی است که در اوقات فراغت تفریح خاطر را این دانشمند می سرود و سایر فضائل و مناقب او در تحت الشعاع شعر مستور مانده است.با توجه به تحقیقات جامع پروفسور ادوارد براون معلوم می گردد که اولاً لقب او در غالب کتب عربی که متضمن ترجمه ٔ حال اوست و همچنین در صدر رساله ٔ جبر و مقابله او خیامی است با یاء نسبت و در غالب کتب فارسی و در رباعیات خود او همیشه خیام بدون یاء نسبت آمده پس هر دو شکل صحیح است و صحت هرکدام باعث بطلان دیگری نیست و اختلاف تعبیر برحسب اختلاف زبان عربی و فارسی است. ثانیاً کتبی که در آنها ذکری از عمرخیامی شده است خواه متضمن ترجمه ٔ حال او بوده یا فقط اشاره ای بنام او شده باشد برحسب ترتیب زمانی از قرار ذیل است: قدیمترین کتابی که ذکری از عمرخیام نموده چهارمقاله ٔ عروضی سمرقندی معاصر خیام بوده و در سنه ٔ 506 هَ. ق. در بلخ در مجلس انس بخدمت او رسیده است و در سنه 530هَ. ق. در نیشابور قبر او را زیارت کرده و دو حکایت را که در باب عمرخیامی ذکر می کند اصح و اقدم مآخذ ترجمه ٔ حال اوست. بعد از چهارمقاله اقدم مواضعی که نامی از عمرخیامی در آن برده شده است در اشعار خاقانی شروانی است که به اصح ِّاقوال در سنه 595 هَ. ق. وفات یافته است در یکی از قصاید خود گوید:
زان عقل بدو گفت که ای عمرعثمان
هم عمر خیامی و هم عمر خطاب.
یعنی در علم هم دارای اولین مرتبه ای مانند عمرخیامی و هم در عدل صاحب برترین درجه چون عمربن خطاب. بعد از اشعار خاقانی شیخ نجم الدین ابوبکر رازی معروف به دایه در کتاب مرصادالعباد که بسنه ٔ 620 هَ. ق. تألیف شده است بتقریبی ذکری از عمر خیامی نموده و عین عبارتش این است:... و معلوم که روح پاک علوی و روحانی را در صورت خاک سفلی ظلمانی کشیدن چه حکمت بود و باز مفارقت دادن و قطع تعلق روح از قالب کردن و خرابی صورت چراست و باز در حشر قالب را نشرکردن و کسوت روح ساختن سبب چیست آنکه از زمره ٔ اولئک کالانعام بل هم اضل بیرون آیدو بمرتبه ٔ انسانی رسد و از حجاب غفلت یعلمون ظاهراًمن الحیوهالدنیا و هم عن الآخره غافلون خلاص یابد و قدم بذوق و شوق در راه سلوک نهد و آن بیچاره ٔ فلسفی ودهری و طبایعی که از این هر دو مقام محرومند و سرگشته و گم گشته تا یکی را از فضلاء که بنزد ایشان بفضل وحکمت و کیاست و معرفت مشهور است و آن عمرخیامی است از غایت حیرت و ضلالت این بیت میباید گفت:
در دایره ای کآمدن و رفتن ماست
آنرا نه بدایت نه نهایت پیداست
کس می نزند دمی درین عالم راست
کاین آمدن از کجا و رفتن بکجاست.
و ایضاً:
دارنده چو ترکیب طبایع آراست
باز از چه قبل فکند اندر کم و کاست
گر زشت آمد پس این صور عیب کراست
ور نیک آمد خرابی از بهر چراست.
بعد از مرصاد العباد قدیمترین کتابی که ترجمه ٔ حالی از عمرخیامی منعقد ساخته است کتاب نزههالارواح و روضهالافراح فی تواریخ حکماءالمتقدمین والمتأخرین شمس الدین محمدبن محمود الشهر زوری است که مابین سنوات 586 هَ. ق. و 611 هَ. ق. تألیف شده است و دو روایت از کتاب او موجود است یکی به زبان پارسی. بعد از شهرزوری برحسب ترتیب زمانی ابن الاثیر در کتاب کامل التواریخ که در سنه ٔ 628 هَ. ق. تألیف شده در ذیل حوادث سنه ٔ 427 هَ. ق. گوید: و فیها جمع نظام الملک و السلطان ملکشاه جماعه من اعیان المنجمین و جعلوا النیروز اول نقطه من الحمل و کان النیروز قبل ذلک عند حلول الشمس نصف الحوت و صار ما فعل السلطان مبدء التقاویم... واجتمع جماعه من اعیان المنجمین فی عمله منهم عمربن ابراهیم الخیامی و ابوالمظفر الاسفزاری و میمون بن النجیب الواسطی و غیرهم و خرج علیه من الاموال شی ٔ عظیم و... الی ان مات السلطان سنه خمس و ثمانین و اربعمائه فبطل بعد موته. بعد از او قاضی اکرم جمال الدین ابوالحسن علی بن یوسف القفطی در کتاب تاریخ الحکماء که ظاهراً بین سنه ٔ 624- 646 هَ. ق. تألیف شده است درباره ٔ عمرالخیامی امام خراسان شرحی نوشته است. پس از او زکریابن محمدبن محمود القزوینی در کتاب آثارالبلاد و اخبارالعباد که در سنه ٔ 674 هَ. ق. تألیف نموده است در ذیل نیسابور از خیام سخن رانده است. بعد از آثارالبلاد قدیمترین کتابی که ذکری از عمرخیامی می نماید جامعالتواریخ رشیدالدین فضل اﷲ وزیر است که در سنه ٔ 718 هَ. ق. مقتول گردید. رشیدالدین از یکی از کتب اسماعیلیه موسوم به «سرگذشت سیدنا» یعنی حسن صباح حکایت معروف رفاقت نظام الملک طوسی و عمرخیامی و حسن صباح را در کودکی در مکتب نیشابور و تعهد نمودن با یکدیگر که هر یک از ایشان بدرجه عالی رسد که از دیگران مساعدت نماید الخ... نقل میکند و کتاب مذکور از جمله کتب اسماعیلیه است که در کتابخانه ٔ قلعه ٔ الموت بود وهلاکو علاالدین عطاملک جوینی صاحب تاریخ جهانگشای را مأمور نمود که کتابخانه ٔ ایشان را تجسس و تصفح نموده هر کتابی را که مفید داند نگاه داشته باقی را بسوزاند عطاملک نیز حسب الامر رفتار نموده غالب آن کتب رابسوخت و فصل بسیار نفیس مفیدی که در جلد سوم جهانگشای از تاریخ اسماعیلیه مندرج است منقول از همان کتب قلعه ٔ الموت است و عجب آنست که عطاملک خود بدین حکایت هیچ اشارتی نمی نماید باری حکایت مزبور یعنی داستان رفاقت عمرخیامی و حسن صباح و نظام الملک در اوان طفولیت معروف و مشهور است و در غالب کتب تاریخ از قبیل جامعالتواریخ و تاریخ گزیده و روضهالصفا و حبیب السیرو تذکره دولتشاه و کتاب مجعول «وصایای نظام الملک » وهمچنین در مقدمه ٔ هر طبعی از رباعیات عمرخیامی بفارسی و انگلیسی و غیرهما مسطور است و حاجت بتکرار آن در این موضع نیست ولی باید این نکته را ناگفته نگذاریم که بعقیده ٔ غالب مستشرقین اروپا این حکایت اصلی ندارد بلکه مجعول و افسانه است زیرا که تولد نظام الملک در سنه ٔ 408 هَ. ق. است و تولد عمرخیامی و حسن صباح اگرچه معلوم نیست ولی وفات عمرخیامی علی المشهور درسنه ٔ 517 هَ. ق. و وفات حسن صباح در سنه ٔ 518 هَ.ق. است و اگر عمر خیام و حسن صباح همسن یا متقارب السن با نظام الملک بودند چنانکه مقتضای این حکایت است بایستی هر یک از حسن صباح و عمرخیام بیشتر از صد سال عمر کرده باشند و این اگر چه عاده محال نیست ولی مستبعد است باز اگر فقط یکی ازین دو نفر یعنی حسن صباح و عمرخیام موضوع این حکایت و صاحب عمر صد و بیست ساله می بود چندان استبعادی نداشت ولی حکایتی مستلزم این باشد که دو شخص معروف تاریخی که هیچ دلیلی از خارج بر بلوغ ایشان بعمر فوق العاده نداریم هر دو معاً قریب صد و بیست سال عمرکرده باشند بعید الوقوع و ضعیف الاحتمال است و اﷲاعلم بالصواب. بعد از جامعالتواریخ برحسب ترتیب زمانی در کتاب فردوس التواریخ تألیف مولانا خمروابرقوهی در سنه ٔ 808 هَ. ق. فصلی در ترجمه ٔحال عمرخیامی منعقد است و عین عبارت آن این است: خیامی و هو عمر بن ابراهیم خیامی در اکثر علوم خاصه درعلم نجوم سرآمد زمان خود بود رسائل جهانگیر و اشعاربی نظیر دارد من اشعاره:
هر ذره که در روی زمینی بوده ست
خورشید رخی زهره جبینی بوده ست
گرد از رخ نازنین به آرام فشان
کان هم رخ و زلف نازنینی بوده ست.
حکایت - ابوالحسن البیهقی گوید من بمجلس امام عمر در آمدم در سنه ٔخمس و خمسمأته پس از من معنی بیتی از حماسه پرسید و آن این است:
ولایرعون اکناف الهوینا
اذا حلوا ولاارض الهدون.
گفتم هوینا تصغیر است که اسم مکبر ندارد همچنانک تریا و حمیا و شاعراشارت کرده است بعز آن طایفه و منع طرفی که دارند یعنی در مکانی که حلول نمایند یا موردش بستانید و در معالی ایشان تقصیری واقع نشود بلکه همت ایشان بسوی معالی امور باشد معاصر او پادشاه سلطان ملکشاه سلجوقی خلیفه...
وفات خیامی - امام محمد بغداد داماد عمرالخیامی می گوید مطالعه ٔ کتاب الهی از کتاب الشفاء می کرد چون بفصل واحد و کثیر رسید چیزی در میان اوراق مطالعه نهاد و مرا گفت جماعت را بخوان تا وصیت کنم چون اصحاب جمع شدند بشرایط قیام نمود و بنماز مشغول شد و از غیر اعراض کرد نماز خفتن بگذارد و روی بر خاک نهاد و گفت اللهم انی عرفتک علی مبلغ المکانی فاغفرلی فان معرفتی ایاک وسیلتی الیک و جان بحق سپرد و گویند آخر سخنان نظم او این بود:
سیر آمدم ای خدای از هستی خویش
از تنگ دلی و از تهی دستی خویش
از نیست چو هست میکنی بیرون آر
زین نیستیم بحرمت هستی خویش.
آخرین مأخذی که پرفسور ژکوفسکی روسی در شرح حال خیامی بدست می دهد تاریخ الفی است و آن مشتمل است بر کلیه ٔ وقایع تاریخی اسلام از اول هجرت تا سنه ٔ 1000 هَ. ق. و همین است وجه تسمیه ٔ آن بتاریخ الفی و کتاب مذکور را احمدبن نصراﷲ تتوی هندی بنام اکبرشاه هندی معروف تألیف نموده است و عین عبارت کتاب مذکور در باب خیامی این است: حکیم عمرخیام، وی از پیشوایان حکماء خراسان است او را در حکمت قریب بمرتبه ابوعلی میدانند از تاریخ فاضل محمد شهرزوری معلوم میشود که مولد وی در نیشابور بوده و آباء وی نیز نیشابوری بوده اند بعضی او را از قریه شمشاد تابع بلخ دانسته اند و بعضی مولدش را در قریه بسنگ من توابع استرآباد، الحاصل توطن اکثر اوقات در نیشابور داشته حکیم مزبور بواسطه بخل و ضنت در نشر علوم در تصنیف چندان اثری ظاهر نکرد و آنچه از وی شهرت دارد رساله ای است مسمی بمیزان الحکم در بیان یافتن قیمت چیزهای مرصع بدون کندن جواهر از آن و دیگر رساله ای مسمی بل و ازم الامکنه غرض از آن رساله دریافتن فصول اربعه است و علت اختلاف هوای بلاد و اقالیم. وفات عمرخیام را غالب مصنفین اروپا در سنه ٔ 517 هَ.ق. دانسته اند و بروکلمن در تاریخ علوم عرب در سنه ٔ 515 هَ. ق. ذکر می کند ولی سند موثقی برای هیچ یک از این دو تاریخ بدست نیست در هر صورت از چهارمقاله واضح میشود که وفات او مابین سنه ٔ 508 تا 530 هَ. ق. بوده است زیرا که در سنه ٔ 508 هَ. ق. در حیات بوده است و در سنه ٔ 530 هَ. ق. که نظامی عروضی قبر او را در نیشابور زیارت کرده چندین سال ازوفات او گذشته بود. آنچه از مصنفات عمرخیامی باقی است یا آنکه مورخان ذکر کرده اند بدین شرح است: 1- رساله ای در جبر و مقابله که مسیو وپکه متن عربی آنرا با ترجمه ٔ فرانسوی آن در سنه ٔ 1851 م. در پاریس بطبع رسانیده است. 2- رساله فی شرح ما اشکل من مصادرات کتاب اقلیدس که در کتابخانه ٔ لیدن در هلاند محفوظ است. 3- زیج ملکشاهی که خیام یکی از مؤلفان آن بوده است. 4- مختصری در طبیعیات. 5- رساله ای در وجود که بزبان پارسی است و آنرا بنام فخرالملک بن مؤید تألیف نموده است و این رساله در موزه ٔ بریطانیه در لندن موجود است و عنوانش در نسخه ٔ مذکور چنین است «رساله بالعجمیه لعمربن الخیام [کذا] فی کلیات الوجود». 6- رساله در کون و تکلیف. این سه رساله اخیر را شهرزوری به او نسبت داده است. 7- رساله فی الاحتیال معرفه مقداری الذهب والفضه فی جسم مرکب منهما که در کتابخانه ٔ گوته در آلمان محفوظاست. 8- رساله مسمی به لوازم الامکنه در فصول و علت اختلاف هوای بلاد و اقالیم این دو رساله ٔ اخیر را تاریخ الفی بدو نسبت داده است. 9- رباعیات عمرخیامی: رباعیات عمرخیامی علاوه بر آنکه به کرات و مرات در ایران و هند بطبع رسیده است و به بسیاری از زبانهای اروپایی از لاتین و فرانسه و انگلیسی و آلمانی و دانمارکی و روسی و غیر آن ترجمه شده است و شهرت خیامی را در اروپا و مخصوصاً در انگلستان و آمریکا بمراتب بیشتر از شهرت او در وطن خود یعنی ایران نموده است و علت عمده ٔ این اشتهار فوق العاده آن است که یکی از مشاهیر و اعاظم شعراء انگلیس موسوم به ادوارد فیتزجرالد رباعیات عمرخیامی را به اشعار انگلیسی در نهایت سلامت و عذوبت ترجمه کرده است که در فصاحت لفظ و بلاغت معنی تقریباً معادل اصل فارسی آن است این ترجمه در سنه ٔ 1859 م. در لندن منتشر شد و چنان مطبوع طباع خواص گردید و چندان قبولیت عامه بهم رسانید که پس از آن چندین مرتبه کرهً بعد اخری و مره بعد اولی در انگلستان و آمریکا طبع شد و نسخ آن بزودی تمام گردید. جمعی کثیر از ادباء و فضلاء نیز بترجمه ٔ رباعیات او پرداختندو بسیاری دیگر بتقلید و سبک رباعیات خیامی رباعیات ساختند و طبع نمودند به اندازه ای که می توان گفت از حیز احصاء بیرون است و اکنون در انگلستان و آمریکا «ادبیات عمری » خود یک طریقه و سبک مخصوصی از ادبیات و اشعار گردیده است و هرکس خواهد که از تفصیل ترجمه های رباعیات عمرخیامی به السنه ٔ مختلفه ٔ اروپا و مقایسه آنها با یکدیگر و شرح حال مترجمین و ترجمه ٔ حال عمرخیامی و شرح مشرب و مسلک او در فلسفه و غیر ذلک بتفصیل و اشباع تمام مطلع شود باید رجوع نماید به کتاب نفیس که مسترنثان هسکل دول در این موضوع تألیف نموده و در سنه ٔ 1898 م. در دو مجلد مصور در لندن بطبع رسانیده است. و بعد از انتشار ترجمه ٔ فیتز جرالد تاکنون اقبال عمومی مردم از عوام و خواص برباعیات عمرخیامی و طرز خیالات و مسلک و فلسفه ٔ او روز بروز در تزاید است تا اینکه در این اواخر انجمنی بنام عمرخیام در لندن منعقد گردید.
انجمن عمرخیامی: در سنه ٔ 1892 م. در لندن انجمنی تأسیس شد بنام «عمرخیام کلوب » یعنی انجمن عمرخیام و مؤسسان آن از فضلاء و ادباء و بعضی ارباب جراید بودند در سنه ٔ 1893 م. انجمن مذکور بار سوم در تشریفات شایان اهمیت دو عدد بوته ٔ گل سرخ بر سر قبر فیتز جرالد مترجم رباعیات عمرخیامی نشانیده و سرلوحه ای که حاوی کتیبه ٔ ذیل بود در آنجا نصب کردند:
این بوته ٔ گل سرخ که در باغ کیو پرورده شده و تخم آنرا سیمپسن از سر مقبره عمرخیامی در نیشابور آورده است و بدست چندین تن از هواخواهان ادوارد فیتزجرالد از جانب انجمن عمرخیام غرس شد. در هفتم اکتبر 1893 م. اشعار بسیار که اعضاء انجمن مذکور بمناسبت مقام انشاء نموده بودند درین موقع خوانده شد و همچنین ترجمه ٔ بسیاری از رباعیات خیامی بزبان انگلیسی قرائت گردید از جمله این رباعی:
هفتاد و دو ملتند در دین کم و بیش
از ملتها عشق تو دارم در کیش
چه کفر و چه اسلام چه طاعت چه گناه
مقصود تویی بهانه بردار از پیش.
و دیگر:
هین صبح دمید و دامن شب شد چاک
برخیز و صبوح کن چرایی غمناک
می نوش دلا که صبح بسیار دمد
او روی بما کرده و ما روی بخاک.
و دیگر:
سنت بکن و فریضه ٔ حق بگذار
و آن لقمه که داری ز کسان باز مدار
غیبت مکن و مجوی کس را آزار
در عهده ٔ آن جهان منم باده بیار.
و دیگر:
ای دل تو به اسرار معما نرسی
در نکته ٔ زیرکان دانا نرسی
اینجا بمی و جام بهشتی میساز
کانجا که بهشت است رسی یا نرسی.
اما بوته ٔ گل سرخ مذکور که بر سر قبرفیتز جرالد غرس نمودند آنرا مستر سیمپسن که بسمت وقایعنگاری مخصوص از جانب جریده ٔ «ایلوستریتد لندن نیوز» در مصاحبت کمیسیون سرحدی افغان در تحت ریاست «سرپترلمسدن » بصفحات شرقی ایران فرستاده شده بود از نیشابور از سر مقبره عمرخیامی به انگلستان فرستاد. (از حواشی چهارمقاله عروضی بقلم علامه ٔ قزوینی اختصاراً). در سالهای اخیر در آرامگاه حکیم عالیقدر بکوشش انجمن آثار ملی بنائی زیبا و باغی دلگشا ساخته شده است.


ثابت

ثابت. [ب ِ] (اِخ) ابن قرهالحرّانی. مکنی به ابی الحسن. یکی از مردم حران. او در ایام معتضدباﷲ عباسی ببغداد رفت و بمطالعه ٔ علوم حساب و هندسه و هیئت و نجوم و منطق مشغول گشت. ولادت او در 221 هَ. ق. به حرّان و وفات وی بسال 288 بود. ثابت از مترجمین کتب علمی یونان بزبان عربی است. ابن الندیم گوید: ثابت قره مروان بن ثابت بن کرایابن ابراهیم کسرایابن مارینوس بن سلامویوس. مولد او بسال و وفات او بسال 288 بسن هفتاد و هفت سالگی بود و او در اول به حرّان شغل صیرفی می ورزید و گفته اند او نزد محمدبن موسی تعلیم یافت و از کتب اوست: کتاب حساب الاهله. کتاب فی سنهالشمس. کتاب فی استخراج المسائل الهندسیه. کتاب فی الاعداد. کتاب الشکل القطاع. کتاب فی الحجه المنسوبه اًلی سقراط. کتاب اًبطال الحرکه فی فلک البروج.کتاب فی الحصی المتولد فی المثانه. کتاب وجعالمفاصل و النقرس. کتاب رساله فی السبب الذی من أجله جعلت میاه البحار مالحه. کتاب فی البیاض الذی یظهر فی البدن. کتاب رساله اًلی دانق. کتاب جوامعه لکتاب جالینوس فی الادویه المفرده. کتاب فی الجدری و الحصبته - انتهی. و نیز او راست: اصلاح اُکر ثاوذوسیوس و ترجمه ٔ اقلیدس و ترجمه ٔ کتاب اصول الهندسه ٔ منالاوس و کتاب تفسیر عربی کلام ارسطا طالیس در هاله و قوس قزح تألیف اثافرودیطوس و نقل کتاب جغرافیای بطلمیوس و ترجمه ٔ تفسیر ببس رومی از کتاب بطلمیوس و اصلاح نقل قدیم مجسطی و اصلاح نقل اسحاق بن حنین از مجسطی و اصلاح نقل قدیم بهتر است. بیهقی در تتمه ٔ صوان الحکمه (متن، ص 6) گوید: ثابت در اجزاء علوم حکمت کامل و متبحر بود و گویند مذهب صابئه داشت و جد محمدبن جابربن سنان صاحب رصد مشهور است و خلیفه المعتضد باﷲ در اعزاز و اکرام او مبالغتی بسیار مینمود.
شهرزوری در نزههالارواح آورده است: او جد محمدبن جابربن سنان صاحب رصد معروف است و در زمان معتضد عباسی مقرب درگاه خلافت بود و در علت تقرب او بخلیفه ٔ عباسی آرند که موفق وقتی پسر خود معتضد را در خانه ٔ اسماعیل بن بلبل حبس کرد و اسماعیل به ثابت امرداد تا نزد او رود و او را به اخبار فلاسفه و قصص و روایات جمیله و مطالب علمیه سرگرم دارد ثابت همه روزه بدیدن معتضد میشد و او را از اخبار و سیر گذشتگان و مسائل فلسفی و حکایات ادبی مستفیض میکرد وقتی که معتضد بخلافت رسید حقوق زمان نکبت را منظور داشته و مال فراوان بوی عطا کرد و او را اجازه ٔ جلوس میداد. و گویند روزی خلیفه در بوستانی مشغول تماشا بود و دست بر روی دست ثابت داشت ناگاه دست بکشید بدانسان که ثابت را وحشت آمد و علت آن پرسید خلیفه گفت من بخطا دست بالای دست تو نهاده بودم و «العلم یعلو و لا یعلی علیه ».
و از مصنفات ثابت است کتاب ذخیره در طب که کمتر کتابی بخوبی آن تألیف شده است. ثابت چون بطریقه ٔ صابئین بود ریاست این فرقه در بغداد به او مفوض شده بود ابن ابی اصیبعه در عیون الانباء آورده است: ثابت از صابیان مقیم حران و صیرفی بود و چون محمدبن موسی از روم بازگشت و فصاحت ثابت را بدید او را بخود نزدیک گردانید، و گویند که اونزد محمدبن موسی تعلیم یافته بود و محمد او را بخدمت معتضد برده در جمع منجمان درآورد و این اصل و آغاز رونق کار و ریاست صابیان در بغداد نزد خلفا بود. در زمان ثابت بن قره در صناعت طب و جمیع اجزاء فلسفه کس مانند او نبود. او تصانیف نیکوی مشهور دارد. و جماعتی کثیر از اهل و اعقاب او در مهارت در علوم به او نزدیک و شبیه شدند ترجمه های ثابت نیکو و خوش عبارت است او بزبان سریانی و دیگرالسنه معرفت بسیار داشت... تولد ثابت در حران روز پنجشنبه 21 صفر بسال 211 هَ. ق. و وفات او در 288 و عمرش 77 سال بود. ثابت بن سنان بن ثابت بن قره گفته است که میان ابواحمد یحیی بن علی بن یحیی بن المنجم الندیم و جد من ابوالحسن ثابت بن قره دوستی محکم بود و چون جدّ من در سال 288 وفات یافت ابواحمد در رثاء او این ابیات بگفت:
الا کل شی ٔ ما خلااﷲ مائت
و من یغترب یرجی و من مات فائت
أری من مضی عنا وخیم عندنا
کسفرثووا أرضا فسار و بائت
نعینا العلوم الفلسفیات کلها
خبا نورها اًذ قیل قد مات ثابت
و أصبح أهلوها حیاری لفقده
و زال به رکن من العلم ثابت
و کانوا اذا ضلوا هداهم لنهجها
خبیر بفصل الحکم للحق ناکت
و لما أتاه الموت لم یغن طبه
و لا ناطق مما حواه و صامت
و لا أمتعته بالغنی بغتهالردی
ألا رب رزق قابل و هو فائت
فلو أنه یسطاع للموت مدفع
لدافعه عنه حماه مصالت
ثقاه من الاخوان یصفون ودّه
و لیس لما یقضی به اﷲ لافت
أباحسن لا تبعدن وکلنا
لهلکک مفجوع له الحزن کابت
أآمل أن تجلی عن الحق شبهه
و شخصک مقبور و صوتک خافت
و قد کان یسرو حسن تبیینک العمی
و کل قول حین تنطق ساکت
کأنک مسؤولا من البحر غارف
و مستبدئاً نطقامن الصخر ناحت
فلم یتفقدنی من العلم واحد
هراق اناء العلم بعدک کابت
و کم من محب قد اُفدت و انه
لغیرک ممن رام شاؤک هافت
عجبت لارض غیبتک و لم یکن
لیثبت فیها مثلک الدهر ثابت
تهذبت حتی لم یکن لک مبغض
ولا لک لما اغتالک الموت شامت
و برزت حتی لم یکن لک دافع
عن الفضل الاکاذب القول باهت
مضی علم العلم الذی کان مقنعا
فلم یبق الامخطی ٔ متهافت.
کتب ذیل او راست: کتاب فی سبب کون الجبال مسائله الطبیه. کتاب فی النبض. کتاب فی وجع المفاصل و النقرس، جوامع کتاب باریمینیاس. جوامع کتاب انالوطیقا الاولی. اختصارالمنطق. نوادر محفوظه من طوبیقا. کتاب فی السبب الذی من أجله جعلت میاه البحر مالحه. اختصار کتاب ما بعدالطبیعه.مسائله المشوقه الی العلوم. کتاب فی اغالیط السوفسطائیین. کتاب فی مراتب العلوم. کتاب فی الردعلی من قال ان النفس مزاج. جوامع کتاب الادویه المفرده لجالینوس. جوامع کتاب المرهالسوداء لجالینوس. جوامع کتاب سوءالمزاج المختلف لجالینوس. جوامع کتاب الأمراض الحاده لجالینوس. جوامع کتاب الکثره لجالینوس. جوامع کتاب تشریح الرحم لجالینوس. جوامع کتاب جالینوس فی المولودین لسبعه أشهر. جوامع ماقاله جالینوس فی کتابه فی تشریف صناعه الطب. کتاب اصناف الأمراض. کتاب تسهیل المجسطی. کتاب المدخل الی المجسطی. کتاب کبیر فی تسهیل المجسطی لم یتم و هو أجود کتبه فی ذلک. کتاب فی الوقفات التی فی السکون الذی بین حرکتی الشریان المتضادتین مقالتان. (این کتاب را بسریانی تصنیف کرده چه در آن اشاره برد بر کندی است و یکی از شاگردان او بنام عیسی بن اسیدالنصرانی آنرا به عربی درآورد و ثابت ترجمه ٔ عربی را اصلاح کرد و جمعی گویند که ناقل این کتاب حبیش بن الحسن الاعسم است ولی این خطاست...) جوامع کتاب الفصد لجالینوس. جوامع تفسیر جالینوس لکتاب ابقراط فی الأهویه و المیاه و البلدان.کتاب فی وجع المفاصل و النقرس، مقاله. کتاب فی العمل بالکره. کتاب فی الحصی المتولد فی الکلی و المثانه. کتاب فی البیاض الذی یظهر فی البدن. کتاب فی مُسأله الطبیب للمریض. کتاب فی سوءالمزاج المختلف. کتاب فی تدبیر الأمراض الحاده. رساله فی الجدری ّ و الحصبه. اختصار کتاب النبض الصغیر لجالینوس. کتاب فی قطع الاسطوانه. کتاب فی الموسیقی، رساله الی علی بن یحیی المنجم فیما امر باثباته من ابواب علم الموسیقی. رساله الی بعض اخوانه فی جواب ما سأله عنه من امورالموسیقی. کتاب فی أعمال و مسائل اذا وقع خط مستقیم علی خطین. مقاله أخری له فی ذلک. کتاب فی المثلث القائم الزوایا. کتاب فی الاعداد المتحابه. کتاب فی الشکل القطاع. کتاب فی حرکه الفلک. کناشه المعروف بالذخیره (که بنام پسر خود سنان بن ثابت کرده است). جوابه لرساله احمدبن الطیب الیه.کتاب فی التصرف فی أشکال القیاس. کتاب فی ترکیب الافلاک و خلقتها و عددها و عدد حرکات الجهات لها و الکواکب فیها و مبلغ سیرها و الجهات التی تتحرک الیها. کتاب فی جوامع المسکونه. کتاب الفرسطیون [فرسطون ؟].رساله فی مذهب الصابئین و دیاناتهم. کتاب فی قسمهالارض. کتاب فی الهیئه. کتاب فی الاخلاق. کتاب فی مقدمات اقلیدس. کتاب فی اشکال اقلیدس. کتاب فی اشکال المجسطی. کتاب فی استخراج المسائل الهندسیه. کتاب رؤیهالاهله بالجنوب. کتاب رؤیهالأهله من الجداول. رساله فی سنه الشمس. رساله فی الحجه المنسوبه الی سقراط. کتاب فی ابطاء الحرکه فی فلک البروج و سرعتها و توسطها بحسب الموضع الذی یکون فیه من الفلک الخارج المرکز. جواب ماسئل عنه عن البقراطیین و کم مبلغ عددهم. مقالهفی عمل شکل مجسم ذی اربع عشره قاعده تحبط به کره معلومه. مقاله فی الصفرهالعارضه للبدن و عدد اصنافها واسبابها و علاجها. مقاله فی وجع المفاصل. مقاله فی صفه کون الجنین. کتاب فی علم ما فی التقویم بالممتحن. کتاب فی الاطلال (شاید اظلال) کتاب فی وصف القرص. کتاب فی تدبیر الصحه. کتاب فی محنه حساب النجوم. کتاب تفسیر الاربعه. رساله فی اختیار وقت لسقوط النطفه. جوامع کتاب النبض الکبیر لجالینوس. کتاب الخاصه فی تشریف صناعه الطب و ترتیب اهلها و تعزیز المنقوصین منهم بالنفوس (؟) و الاخباران صناعه الطب أجل ّ الصناعات کتب به الی الوزیر أبی القاسم عبیداﷲ سلیمان. رساله فی کیف ینبغی أن یسلک الی نیل المطلوب من المعالی الهندسیه. ذکر آثار ظهرت فی الجو و احوال کانت فی الهواء مما رصد بنوموسی و ابوالحسن ثابت بن قره. اختصار کتاب جالینوس فی قوی الاغذیه ثلاث مقالات. مسائل عیسی بن أسید لثابت بن قره و أجوبتها لثابت. کتاب البصر و البصیره فی علم العین و عللها و مداواتها. المدخل الی کتاب اقلیدس و هو فی غایه الجوده. کتاب المدخل الی المنطق. اختصار کتاب حیلهالبرء لجالینوس. شرح السماع الطبیعی (و این کتاب ناتمام ماند). کتاب فی المربع و قطره. کتاب فیما یظهر فی القمر من آثارالکسوف و علاماته. کتاب فی علّه کسوف الشمس و القمر (عمده ٔ آن نوشته شد و ناتمام ماند). کتاب الی ابنه سنان فی الحث علی تعلم الطب و الحکمه. جوابان عن کتابی محمدبن موسی بن شاکر الیه فی أمرالزمان. کتاب فی مساحه الاشکال المسطحه و سائرالبُسُط و الأشکال. کتاب فی أن ّ سبیل الاثقال التی تعلّق علی عمود واحد منفصله هی سبیلها اذا جُعلت ثقلا واحدا مبثوثا فی جمیع العمود علی تساو. کتاب فی طبائعالکواکب و تأثیراتها. مختصر فی الأصول من علم الاخلاق. کتاب فی آلات الساعات التی تسمّی رخامات. کتاب فی ایضاح الوجه الذی ذکر بطلمیوس أن به استخرج من تقدّمه مسیرات القمر الدوریه و هی المستویه. کتاب فی صفه استواءالوزن و اختلافه و شرایط ذلک. جوامع کتاب نیقوماخس فی الارثماطیقی مقالتان. أشکال له فی الحیل. جوامع المقاله الاولی من الاربع لبطلمیوس. جوابه عن مسائل سأله عنها ابوسهل النوبختی. کتاب فی تطعالمخروط المکافی. کتاب فی مساحهالأجسام المکافیه. کتاب فی مراتب قراءهالعلوم. اختصار کتاب أیام البحران لجالینوس ثلاث مقالات. اختصار کتاب الأسطقسات لجالینوس. کتاب فی أشکال الخطوط التی یمرعلیها ظل المقیاس. مقاله فی الهندسه ألفها لاسمعیل بن بلبل. جوامع کتاب جالینوس فی الادویهالمنقیه. جوامع کتاب الأعضاء الاَّلمه لجالینوس. کتاب فی العروض. کتاب فیما أغفله ثاون فی حساب کسوف الشمس و القمر. مقاله فی حساب خسوف الشمس و القمر. کتاب فی الانواء. ماوجد من کتابه فی النفس.مقاله فی النظر فی امر النفس. کتاب فی الطریق الی اکتساب الفضیله. کتاب فی النسبه المؤلفه. رساله فی العدد الوفق. رساله فی تولد الناربین حجرین. کتاب فی العمل بالممتحن و ترجمته ما استدرکه علی حبش فی الممتحن. کتاب فی مساحه قطع الخطوط. کتاب فی آله الزمر. کتب عدّه له فی الارصاد عربی و سریانی. کتاب فی تشریح بعض الطیور و أظنه مالک الحزین. کتاب فی أجناس ما تقسم به الأدویه صنف بالسریانی. کتاب فی اجناس ما تقسم الیه الادویه بالسریانی. کتاب فی أجناس ما توزن به الادویه بالسریانی. کتاب فی هجاءالسریانی و اعرابه. مقاله فی تصحیح مسائل الجبر بالبراهین الهندسیه. اصلاحه للمقاله الأولی من کتاب ابلونیوس فی قطع النسب المحدوده (این کتاب دو مقاله است و ثابت مقاله ٔ اولی آنرا اصلاح کرده و بر آن شرح و ایضاح و تفسیر نوشته است و مقاله ٔ ثانیه بی اصلاح مانده و از آن رو نا مفهوم است). مختصر فی علم النجوم. مختصر فی علم الهندسیه.جوابات عن مسائل سأله عنها المعتضد. کلام فی السیاسه. جواب له عن سبب الخلاف بین زیج بطلمیوس و بین الممتحن. جوابات له عن عده مسائل سأل عنها سندبن علی. رساله فی حل رموز کتاب السیاسه لأفلاطن. اختصار القاطیغوریاس. و آنچه از ثابت در مذهب وی بدست است کتب ذیل است: رساله فی الرسوم و الفروض و السنن. رساله فی تکفین الموتی و دفنهم. رساله فی اعتقاد الصابئین. رسالهفی الطهاره و النجاسه. رساله فی السبب الذی لاجله الغز الناس فی کلامهم. رساله فیما یصلح من الحیوان للضحایا و مالا یصلح. رساله فی اوقات العبادات. رساله فی ترتیب القراءه فی الصلاه و صلوات الابتهال الی اﷲ عزّ و جّل - انتهی. و نیز ابن ابی اصیبعه گوید، ثابت بن قره کتاب اقلیدس را که حجاج بن مطر برای مأمون نقل کرده بود اصلاح کرده است و همان مؤلف گوید، ابومعشر در کتاب المذاکرات لشاذان گفته است، مترجمان حاذق در اسلام چهارتن اند؛ حنین بن اسحاق و یعقوب بن اسحاق الکندی و ثابت بن قرهالحرانی و عمربن الفرخان الطبری. قفطی در تاریخ الحکماء گوید:... بخط ابی علی المحسن بن ابراهیم بن هلال الصابی اوراقی دیدم شامل ذکر نسب ابی الحسن ثابت بن قرهبن مروان و مصنفات او بوجه استیفاء و استقصاء و آن این است زیرا در این باب حجت است. و فهرست کتب ثابت را چنانکه سابقاً گفتیم آورده و درآخر آن فهرست گوید: ثابت عده ای مختصرات در نجوم و هندسه دارد که من آنها را بخط او دیدم و ظن من آنست که آنها را برای بنومحمدبن موسی بن شاکر کرده است. و اما آنچه از زبانی بزبان دیگر نقل کرده بسیار است و در دست مردم کناشی نیکو به عربی منسوب بثابت هست که معروف به ذخیره است و رساله ٔ عربی منسوب به او در شرح مذهب صابئین و من از ابوالحسن ثابت بن سنان بن ثابت بن قره از این رساله و کناش پرسیدم گفت آنها از ثابت نیست و من آنها را در کتب و دساتیر او ندیده ام. و نیز قفطی گوید نزد من کتابی سریانی از ثابت بود که به عربی نقل نشده و آن کتاب موسیقی اوست مشتمل بر پانصدورقه بتقریب و او را در موسیقی کتب و رسائل بسیار است همچنین در مسائل هندسی. و ابوالحسن بن سنان از یکی از اجداد خود حکایت کند که ثابت روزی نزد خلیفه میشد و آواز شیونی بشنید پرسید قصابی که در این دکان بود بمرد گفتند آری بسکته درگذشت گفت او نمرده است مرانزد وی برید او را بخانه ٔ قصاب بردنددستور داد تا زنان مزوّره ای کردند و بخدمتکار گفت با عصا بکعب قصاب زن و دوائی بساخت و بدهان وی ریخت پس از لحظه ای او چشم گشود ثابت مزوّره را به او خورانید و ساعتی نزد او نشست. عامه فریاد برداشتند که طبیب مرده را زنده کرده است و خلیفه او را بطلبید و گفت این مسیحیت چیست که از تو می شنوم گفت من همه روزه از دکان این قصاب می گذشتم و می دیدم که جگر را شکافته بر آن نمک می پاشد و می خورد و می دانستم که مبتلا بسکته خواهد شد و مراقب او بودم و برای سکته دوائی مرکب کردم و هر روز آن را با خود میداشتم چون امروز گذشتم و شیون شنیدم دانستم که سکته کرده است پیش او رفتم نبض وی ساقط بود بکعب او زدم تا نبض او بحرکت آمد و دوا به او خورانیدم و مزوّره ای باو دادم شب گرده ای نان با درّاج میخورد و فردا از خانه بیرون میرود - انتهی. همان مؤلف گوید: ابوالحسن حسین بن اسحاق بن ابراهیم بن یزیدالکاتب رای ثابت را در وجود سکون بین دو حرکت متساوی رد کرده است. حکیم ناصر در رساله ٔ جواب نود و یک فقره اسئله آورده است: ثابت بن قره الحرانی که مر کتب فلسفی را ترجمه او کرده است از زبان و خط یونانی بزبان و خط تازی بر افلاک و کواکب که احیا و نطقااند برهان کرده است و گفته است اگر مردم را حیات و سخن بدانست کی جسد او شریفتر جسد است و اندر شریفتر جسدی کان جسد مردم است شریفتر نفس فرود آمده است و آن نفس زنده و سخنگوی است، و این مقدمه ٔ صادقه است، آنگاه گفته است و افلاک و انجم را اجسادایشان بغایت شرف و لطافت است، و بنهایت پاکیزگی است، و این مقدمه دیگر است صادقه، نتیجه از این دو مقدمه اینکه مر این افلاک و انجم را نفس ناطقه است و ایشان زندگان و سخنگویانند و این برهانی است که این فیلسوف کرده است برآنک فرشتگان افلاک و کواکب اند و زنده وسخن گویند و فلاسفه هرگز مر این را نستایند اما دیو را مقرند... و نیز حکیم ناصرگوید:
ازحق ّ تو به نگفته برهانی
بر باطل خویش ثابت قره.
و در جای دیگر گوید:
پیش داعی من امروز چو افسانه ست
حکمت ثابت بن قرّه ٔ حرّانی.
صاحب روضات الجنات گوید:... از جمله ٔ مقالات او علی الظاهر مسئله ای بر بیان معنی ایام العالم و طریق عود آن است و اینکه آیا این امر ممکن است یانه و از غرایب آنچه حرّانی (بنقل امام راضی از او در کتاب السرالمکتوم) ذکر کرده است این است که یکی ازحکماء سخن از سرمه ای (کحل) کند که چشم را چنان قوت بخشد که هرچه هر جا باشد تواند دید چنانکه گویی در پیش اوست یکی از اهل بابل آن سرمه را بچشم کرد سپس حکایت کرد که همه ٔ ثوابت و سیارات را در موضعشان می بیند و دید چشمش در اجسام متکاثف نفوذ میکند و هرچه ماوراء آنهاست تشخیص میدهد من و قسطابن لوقا او را امتحان کردیم و داخل خانه ای شدیم چیزی نوشتیم و او آنرا میخواند و اول و آخر هر سطر را میگفت مثل اینکه نزد ما بود ما کاغذ میگرفتیم و روی آن می نوشتیم و میان ما دیوار ضخیم بود او نیز کاغذ میگرفت و هر چه ما می نوشتیم می نوشت مثل اینکه به آنچه ما می نویسیم نظر میکند...
او را پسری بود موسوم به ابراهیم که در فضل بمقام پدر رسید و در طب از حذاق طبیبان و مقدمان عصر خویش بود - انتهی.
کتب ذیل نیز از ثابت است: کتاب در قطوع استوانه و بسط آن. کتاب در تلاقی دو خط مستقیم در صورتیکه بر سطحی اخراج شوند و زاویه ٔ آن دو کمتر از قائمه باشد. کتاب در آلات تقدیر ازمنه (شاید مراد کتاب فی آلات الساعات التی تسمی رخامات است ؟) اصلاح کتاب الکره و الأسطوانه تألیف ارشمیدس و مترجم اصلی پاره ای مطالب کتاب را نفهمیده و حذف کرده بوده است. نقل کتاب المأخوذات فی الاصول الهندسه لارشمیدس اختراع شکلی در مقاله ٔ اولی اصول هندسی اقلیدس. اصلاح ترجمه ٔ کتاب القسمه اقلیدس. نقل کتاب مایعتقده رایألجالینوس. ترجمه ٔ کتاب اصول الهندسه ٔ منالاؤس. ترجمه ٔ کتاب تفسیر کلام ارسطاطالیس در هاله و قوس قزح تألیف اثافرودیطوس. ترجمه ٔ سه مقاله ٔ آخر کتاب المخروطات ابلینوس حکیم ریاضی و کتاب المفروضات (36 شکل). شرح غریب بر کنزالاسرار هرمس الهرامسه. دکتر لکلرک در تاریخ طب عرب گوید که ثابت بن قره و قسطابن لوقا ذوق عرب را در ترویج علوم ریاضی و نجومی با ترجمه ٔ مؤلفات مهمترین علماء یونان تأیید کرده اند... ثابت به ترجمه و تألیف کتب و هم بعمل طبابت پرداخت وی به زبان یونانی و سریانی و عربی بخوبی آشنا بود و اگر به قول مؤلف نسخه ٔ خطی پاریس اعتماد کنیم فارسی نیز میدانسته است. ترجمه های اواغلب مربوط به علوم ریاضی و نجوم بود و کمتر به طب.ثابت به ترجمه اکتفا نکرد بلکه در علومی که ترجمه کرد به تألیف نیز پرداخت بعلاوه عمل و نظر را در نجوم و طب توأم ساخت از حیث طبابت در درجه ٔ دوم است ولی از نظر آنکه به نشر آن علم همت گماشته اعتبار و شأنی دارد. او بر کتب ابقراط شروحی می نوشت و کتاب میاه و اهویه و امکنه ٔ او را مختصر کرد و هم بسیاری از کتب جالینوس را مختصر ساخت. آراء فلسفی او موجب اخراج او از فرقه ٔ صابیان شد. وقتی مؤلفات او را ببینیم و تألیفات کندی را نیز در مد نظر آریم سرعت نشر علم یونان در میان عرب بسی شگفت بنظر خواهد آمد. در کتابخانه ٔ ملی پاریس بشماره ٔ 1038 (کتب قدیم) نسخه ٔ خطی است که مؤلف آن ثابت را مترجم کتابی فارسی در بیطاری شناخته است. سدیو گوید«این ریاضیدان ماهر ظاهراً اول کس است که فن جبر رادر هندسه بکار برده است ». چندین کتاب ثابت به ما رسیده و بعض آنها به لاتینی ترجمه شده است. آنچه بر قدر ثابت می افزاید این است که او علاقه ٔ به علم را در خاندان خود داخل کرد و آن عنایت و دلبستگی چندین نسل در آن خاندان باقی ماند...
خلاصه ثابت یکی از بزرگان علماء قرن نهم است در طراز حنین بن اسحاق و قسطا بن لوقا و کندی.هر چند که او در معرفت طب بمقام حنین نمیرسد ولی درعلوم ریاضی بر او راجح است و از این حیث به کندی به قسطابن لوقا نزدیکتر است. هیچکس به اندازه ٔ او به تحقیق علوم ریاضی و نجوم در نزد عرب نپرداخت - انتهی. (نقل به اختصار). مآخذ که از دائره المعارف اسلام و جز آن اقتباس شده: کتاب الفهرست ابن الندیم. تاریخ الحکماء ابن القفطی. وفیات الاعیان ابن خلکان. عیون الانباءابن ابی اصیبعه. تتمه ٔ صوان الحکمه ٔ بیهقی. درهالاخبار ترجمه ٔ تتمه ٔ صوان الحکمه. نزههالارواح شهرزوری. کنزالحکمه ترجمه ٔ نزههالارواح. طبقات الأمم صاعد اندلسی.نامه ٔ دانشوران. مطرح الانظار فی تراجم اطباء الاعصار و فلاسفه الامصار تألیف فیلسوف الدوله. مرآت الجنان یافعی. شذرات الذهب ابن العماد. تاریخ ادبیات عرب بروکلمان و ذیل آن مذهب صابئه و صابئان تألیف کولسن مقاله ٔ وپکه در روزنامه ٔ آسیایی پاریس سال 1852 م. تاریخ اطباء لکلرک. مقاله ٔ دائره المعارف اسلام بقلم روسکا. مقدمه ای بر تاریخ علوم تألیف سارتون. تحقیقات و تتبعات یونانی و عربی تألیف اسکوی. علم عرب تألیف میلی. تاریخ ادبیات عرب نیکلسن. کتاب الملل و النحل شهرستانی. تاریخ ریاضیین و منجمین عرب تألیف سوتر. تاریخ نظریه ٔ اعداد تألیف دیکسن. مبادی علم استاتیک تألیف دوهم. سیستم جهان تألیف دوهم.

انگلیسی به فارسی

exponent

نما، توان - عدد یا حرفی که بیانگر ضرب دوباره است، از این رو توان n در عبارت a به توان n به معنای ضربn بار در a خودش است. مثلاً 3 به توان 2=3×3=9، 1024=4×4×4×4×4=4 به توان 5 همچنین a به توان 2 =a×a یعنی a به توان 2 یا مربع a. عددی وپکه وقتی در خودش ضرب شود، a را می دهد، جذر ریشه ی a (رادیکالa) نام دارد.یعنی (رادیکالa ×رادیکالa = a) مثلاً رادیکال 9= 3، زیرا 9=3×3.

فناوری اطلاعات

exponent

نما، توان، عدد یا حرفی که بیانگر ضرب دوباره است، از این رو توان n در عبارت a به توان n به معنای ضربn بار در a خودش است. مثلاً 3 به توان 2=3×3=9، 1024=4×4×4×4×4=4 به توان 5 همچنین a به توان 2 =a×a یعنی a به توان 2 یا مربع a. عددی وپکه وقتی در خودش ضرب شود، a را می دهد، جذر ریشه ی a (رادیکالa) نام دارد .یعنی (رادیکالa ×رادیکالa = a) مثلاً رادیکال 9= 3، زیرا 9=3×3

معادل ابجد

وپکه

33

عبارت های مشابه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری