معنی وت
لغت نامه دهخدا
وت. [وَت ت / وُت ت] (اِ صوت) بانگ قمری. (منتهی الارب) (آنندراج).وُتَّه مانند آن است. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب).
وت. [وِ ت ُ] (لاتینی، اِ) من مخالفم. وتو. در فارسی وتو کردن مستعمل است. رجوع به وتو شود.
وت. [وَ] (اِ) وات. پوستین. (انجمن آرای ناصری) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (برهان). رجوع به وات شود. || لباس پوستی. || سخن و وات و کلام. (ناظم الاطباء).
فارسی به انگلیسی
Hide
فرهنگ معین
(وَ) (اِ.) پوستین.
حل جدول
واژه پیشنهادی
گفت در گویش کردی
فرهنگ فارسی هوشیار
انگلیسی (مرطوب مرطوب کردن) نمور، نم زدن (اسم) پوستین.
ترکی به فارسی
خلوت
فارسی به آلمانی
Einfahrt (f), Eingang (m), Einlaß (m), Eintritt (m), Entzücken
عصر.(.وء &.وت): پیرشدن
Alter [noun]
معادل ابجد
406