معنی نرمنرمک
حل جدول
مترادف و متضاد زبان فارسی
آرامآرام، آهسته، بتدریج
بهتدریج
آهسته، آهستهآهسته، رفتهرفته، کمکم، نرمنرمک،
(متضاد) یکباره، یکهو
آهسته
آرام، بتدریج، بطیء، تانی، درنگ، کند، ملایم، نرم، نرمنرمک، یواش،
(متضاد) تند، سریع
آهستهآهسته
آرامآرام، بتدریج، پاورچینپاورچین، پاورچین، متدرجاً، نرمنرم، نرمنرمک،
(متضاد) بهسرعت، تندتند، سریع، سریعاً
معادل ابجد
600