معنی نامهنویس
حل جدول
مترادف و متضاد زبان فارسی
عریضهنگار، کاتب، کاغذنویس، مترسل
کاغذنویس
کاتب، محرر، منشی، نامهنویس
نامهنگار
دبیر، کاتب، مترسل، منشی، نامهنویس
عریضهنگار
کاتب، محرر، مکتوبنویس، نامهنگار، نامهنویس
مترسل
دبیر، منشی، نامهنویس، نامهنگار، نویسنده، رسالهنویس
کاتب
ثبات، دبیر، صاحبقلم، قلمزن، کاغذنویس، مترسل، محرر، منشی، نامهنویس، نگارنده، نویسنده، وراق
فرهنگ عمید
معادل ابجد
222