معنی میانجیگری

حل جدول

میانجیگری

وساطت


میانجیگری کردن

پادرمیانی

وساطت کردن، میانه گیری، شفاعت کردن

مترادف و متضاد زبان فارسی

میانجیگری

پایمردی، تعهد، توسط، شفاعت، وساطت، میان‌گیری، میانه‌گیری


میانجیگری کردن

وساطت کردن، میانجی شدن، میان‌گیری کردن، میانه‌گیری کردن


توسط

میانجیگری، وساطت، میانجیگری کردن، وساطت کردن، ازطریق، وسیله

فارسی به ترکی

فارسی به عربی

فرهنگ فارسی هوشیار

میانجیگری

وساطت میانجی بودن.


میانجیگری کردن

(مصدر) وساطت کردن میانجی شدن: } شورای امنیت میانجیگری کرده وسایل مذاکرات را بین طرفین فراهم آورد. ‎{

فارسی به ایتالیایی

میانجیگری

intercessione

انگلیسی به فارسی

mediation

میانجیگری

کلمات بیگانه به فارسی

وساطت

میانجیگری - میانجی

فرانسوی به فارسی

entremise

میانجیگری , وساطت.


m diation

میانجیگری , وساطت.

معادل ابجد

میانجیگری

344

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری