معنی توسط در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
توسط. [ت َ وَس ْ س ُ] (ع مص) میانجی کردن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). میانجی گری کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). عمل وساطت انجام دادن میان قوم. (از اقرب الموارد). واسطه کردن. (غیاث اللغات) (آنندراج). || در میان چیزی شدن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). در میان قوم نشستن. || چیزی میانه گرفتن به جید نه ردی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || (اِ) نزد اهل تصوف دومین برزخ از برازخ انسانیه را نامند که در آن برزخ، بندهای بندگی آدمی بوسیله ٔ حقایق رحمانیه باز و گشوده گردد و این معنی در لفظ انسان نیز بیان شد. (کشاف اصطلاحات الفنون). || (اِ مص) میانه روی و اعتدال. (غیاث اللغات) (آنندراج). || میانی و میانداری و میانجیگری و شفاعت و خونش و وسیله. (ناظم الاطباء).
- به توسط، به وسیله. به جهت و به سبب. (ناظم الاطباء).
- توسط اقبال و ادبار، در اصطلاح احکامیان، بودن کوکب است در بیوت مایل الوتد. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
(مص ل.) میان دو یا چند چیز واقع شدن، در میان نشستن، میانجی شدن میان دو یا چند تن، (اِمص.) میانجی گری، وساطت. [خوانش: (تَ وَ سُّ) [ع.]]
میانه واقع شدن، میان دو یا چند چیز واقع شدن، میانجی شدن،
(اسم مصدر) میانجیگری،
(اسم مصدر) [قدیمی] میانهروی،
بدست، به دست، میان جی
بدست
میانجیگری، وساطت، میانجیگری کردن، وساطت کردن، ازطریق، وسیله
فراخی کردن، واسطه کردن
تَوَسُّط، در میانه واقع شدن، در میان نشستن، میانه را گرفتن، میانجی گری کردن،