معنی مکبر
لغت نامه دهخدا
مکبر. [م َ ب َ](ع مص) کلان سال گردیدن. کِبَر.(ازمنتهی الارب)(از اقرب الموارد)(از ناظم الاطباء).
مکبر. [م َ ب ِ](ع اِمص) بزرگ سالی.(منتهی الارب)(آنندراج)(ناظم الاطباء). علته مَکبَره و مَکبُره و مَکبِر؛ بزرگ سال و سالخورده گردید.(از اقرب الموارد).
مکبر. [م ُ ک َب ْ ب َ](ع ص) در اصطلاح علم صرف، خلاف مصغر باشد.(از کشاف اصطلاحات الفنون). اسم بزرگ شده. ضد مصغر.(ناظم الاطباء). اسمی که تصغیر نشده باشد. و رجوع به مصغر شود.
مکبر. [م ُ ک َب ْ ب ِ](ع ص) تکبیرگوینده در نماز جماعت.(ناظم الاطباء). آن که در نمازهای جماعت به آواز بلند تکبیر گوید تا مأمومان از رکوع و سجود و قیام و قعود امام آگاه گردند. تکبیرگوی در مسجد و آن کسی است که قیام و قعود امام را به مأمومین اعلام کند.(یادداشت به خط مرحوم دهخدا): خاقان فرمود تا... دیوارهای بلند برآوردند و منبر و محراب ساختند از خشت نپخته، در وی میلهای مکبران ساختند.(تاریخ بخارا). میلهایی فرمود تا مکبران بر آن میلها تکبیر گویند تا مردمان بشنوند.(تاریخ بخارا ص 62).
فرهنگ معین
(مُ کَ بِّ) [ع.] (اِفا.) تکبیرگوینده در نماز جماعت.
حل جدول
فرهنگ فارسی آزاد
مُکَبِّر، بزرگ کننده، تکبیر گوینده، (تکبیر در دیانت بهائی الله ابهی گفتن است) به بزرگی یاد کننده،
فرهنگ عمید
اذانگوینده در نماز جماعت، تکبیرگوینده،
فرهنگ فارسی هوشیار
تکبیر گوینده در نماز جماعت
عربی به فارسی
بلند گو , با بلند گو حرف زدن , میکروفن , بلندگو , بابلند گو صحبت کردن
معادل ابجد
262