معنی مصلوب

لغت نامه دهخدا

مصلوب

مصلوب. [م َ](ع ص) بردارکشیده شده.(منتهی الارب)(ناظم الاطباء)(آنندراج). آویخته. درآویخته. برآویخته. بیاویخته. به چلیپا برکرده. به چلیپا برزده. بردارزده. بردارکشیده. بردارشده.دارزده. به دارکشیده.(یادداشت مؤلف). || سخت تب زده.(منتهی الارب)(ناظم الاطباء)(آنندراج).
- مصلوب شدن، به دار آویخته شدن. آویخته گشتن. بر دار کشیده شدن.
- مصلوب کردن، به دار آویختن. بر دار زدن. آویختن.


زاویه ٔ مصلوب

زاویه ٔ مصلوب. [ی َی ِ م َ] (اِخ) از قریه های مصر است. (تاج العروس).

مترادف و متضاد زبان فارسی

مصلوب

به‌صلیب‌آویخته‌شده، دارزده‌شده، به‌دارآویخته


مصلوب کردن

به‌دار آویختن، دار زدن، مصلوب کردن

فرهنگ فارسی آزاد

مصلوب

مَصلُوب، به صلیب کشیده شده، به دار آویخته،

فرهنگ معین

مصلوب

(مَ) [ع.] (اِمف.) به صلیب کشیده شده، به دار آویخته.

فرهنگ عمید

مصلوب

به‌دارآویخته‌شده،

حل جدول

مصلوب

اثری از کارل چابک


مسیح مصلوب

تابلویی از ال گرکور


تعهد مریم، مسیح مصلوب

تابلویی از ال گرکور

فرهنگ فارسی هوشیار

مصلوب

بدار آویخته شده


مصلوب شدن

(مصدر) بدار آویختن

فارسی به عربی

معادل ابجد

مصلوب

168

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری