معنی مصلوب در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

مصلوب. [م َ](ع ص) بردارکشیده شده.(منتهی الارب)(ناظم الاطباء)(آنندراج). آویخته. درآویخته. برآویخته. بیاویخته. به چلیپا برکرده. به چلیپا برزده. بردارزده. بردارکشیده. بردارشده.دارزده. به دارکشیده.(یادداشت مؤلف). || سخت تب زده.(منتهی الارب)(ناظم الاطباء)(آنندراج).
- مصلوب شدن، به دار آویخته شدن. آویخته گشتن. بر دار کشیده شدن.
- مصلوب کردن، به دار آویختن. بر دار زدن. آویختن.

فرهنگ معین

(مَ) [ع.] (اِمف.) به صلیب کشیده شده، به دار آویخته.

فرهنگ عمید

به‌دارآویخته‌شده،

حل جدول

اثری از کارل چابک

مترادف و متضاد زبان فارسی

به‌صلیب‌آویخته‌شده، دارزده‌شده، به‌دارآویخته

فرهنگ فارسی هوشیار

بدار آویخته شده

فرهنگ فارسی آزاد

مَصلُوب، به صلیب کشیده شده، به دار آویخته،

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر