معنی لوم

لغت نامه دهخدا

لوم

لوم. [ل َ وَ] (ع اِمص) افزونی نکوهش. (منتهی الارب).

لوم. (ع اِ) از اسماء عسل. (المزهر سیوطی ص 242).

لوم. [ل ُوْ وَ] (ع ص، اِ) ج ِ لائم. (منتهی الارب).

لوم. [ل َ] (ع مص) لومَه. ملام. ملامه. (منتهی الارب). اِلامه. نکوهش. سرزنش. سرکوفت. بیغار. بیغاره. سراکوفت. تعییر. توبیخ. تعنیف. سرزنش کردن. (ترجمان القرآن جرجانی). نکوهیدن. (تاج المصادر) (دهار). ملامت کردن. (زوزنی). عَذل:
نصیحتگری لومش آغاز کرد
که خود را بکشتی در این آب سرد.
سعدی (بوستان).
در این سودا بترس از لوم لائم.
سعدی.
|| ترس. بیم. (از منتهی الارب).


لوم کردن

لوم کردن. [ل َ / لُو ک َ دَ] (مص مرکب) ملامت کردن.

فرهنگ معین

لوم

(لُ) [ع.] (مص م.) نکوهش، سرزنش.

فرهنگ عمید

لوم

ملامت کردن، سرزنش کردن،
ملامت، نکوهش، سرزنش،

حل جدول

لوم

ملامت، سرزنش کردن

ملامت

گویش مازندرانی

لوم

چرک

فرهنگ فارسی آزاد

لوم

لَوم، ملامت، نکوهش، سرزنش، توبیخ، ترس و بیم،

لَوَم، توبیخ و ملامت بسیار،

مترادف و متضاد زبان فارسی

لوم

سرزنش، سرکوفت، ملامت، نکوهش

عربی به فارسی

لوم

انتقاد , سرزنش , سرزنش کردن , عیب جویی , توبیخ , رسوایی , ننگ , عیب جویی کردن از , خوار کردن

فرهنگ فارسی هوشیار

لوم

ملامت کردن، نکوهش ناکس و فرومایه

معادل ابجد

لوم

76

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری