معنی لاعلاج

لغت نامه دهخدا

لاعلاج

لاعلاج. [ع ِ] (ع ص مرکب) (از: لا + علاج) بی درمان. || ناچار. ناچاره. لابد. ناگزیر. بی چاره. بدون چاره. بضرورت. بالضّروره. چاره ناپذیر.

فارسی به انگلیسی

لاعلاج‌

Hopeless, Incurable, Irremediable

فرهنگ عمید

لاعلاج

ناچار، ناگزیر،
(صفت) بی‌درمان،

فرهنگ فارسی هوشیار

لاعلاج

بی درمان ناچار ناگریز. یا لاعلاجی. ضرورت ناچااری. بدون چاره، ناگزیر


امراض لاعلاج

بیماری های بی درمان درد بی درمان

فرهنگ فارسی آزاد

لاعلاج

لاعِلاج، بی درمان، در فارسی به معنای ناگزیر و ناچار هم مصطلح است،

گویش مازندرانی

ناچاری

لاعلاج – لابد

مترادف و متضاد زبان فارسی

لابد

لاعلاج، ناچار، ناگزیر، هرآینگی

معادل ابجد

لاعلاج

135

عبارت های مشابه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری