معنی لاعلاج در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

لاعلاج. [ع ِ] (ع ص مرکب) (از: لا + علاج) بی درمان. || ناچار. ناچاره. لابد. ناگزیر. بی چاره. بدون چاره. بضرورت. بالضّروره. چاره ناپذیر.

فرهنگ عمید

ناچار، ناگزیر،
(صفت) بی‌درمان،

حل جدول

لاجرم، مجبور، ناچار، ناگزیر

فرهنگ فارسی هوشیار

بی درمان ناچار ناگریز. یا لاعلاجی. ضرورت ناچااری. بدون چاره، ناگزیر

فرهنگ فارسی آزاد

لاعِلاج، بی درمان، در فارسی به معنای ناگزیر و ناچار هم مصطلح است،

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر