معنی فروفرستادن

لغت نامه دهخدا

فروفرستادن

فروفرستادن. [ف ُ ف ِ رِ دَ] (مص مرکب) انزال. (تاج المصادر بیهقی). نازل کردن. انزال. تنزیل. (یادداشتهای مؤلف): بحق قرآن عظیم و آنکه آن را فروفرستاد. (تاریخ بیهقی). باری تعالی باران رحمت فروفرستاد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی).


نازل کردن

نازل کردن. [زِ ک َ دَ] (مص مرکب) به پائین آوردن. (ناظم الاطباء). فروفرستادن. || وحی فرستادن خدا بر پیغمبر خود. (ناظم الاطباء).


اهباط

اهباط. [اِ] (ع مص) فرودآوردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). فروفرستادن و فرودآوردن. (آنندراج). فروآوردن. (تاج المصادر بیهقی). || کاسته کردن بهای آخریان. (تاج المصادر بیهقی).


احدار

احدار. [اِ] (ع مص) اِحدار ثوب، ریشه ٔ جامه اندرون کرده دوختن. (منتهی الارب). || جامه را دامن کردن. || آماس کردن اندام از زخم چوب. (منتهی الارب). || آماسانیدن (از بسیار زدن). آماهانیدن. || برتافتن ریشه ٔ جامه چنانکه در گلیمها کنند. || فرودآوردن. فروفرستادن.


منزل

منزل. [م ُ زِ] (ع ص) آنکه فرومی فرستد و آنکه سبب می شود فروفرستادن را. (ناظم الاطباء). فروفرستنده. نازل کننده.ج، منزلون و منزلین: انا منزلون علی اهل هذه القریه رجزاً من السماء. (قرآن 34/29). اءَانتم انزلتموه من المزن ام نحن المنزلون. (قرآن 68/56).
بر دشمنان به خنجر و بر دوستان به جود
هم مرسل عقابی و هم منزل ثواب.
رشیدالدین وطواط (از المعجم چ مدرس رضوی ص 331).


تنزیل

تنزیل. [ت َ] (ع مص) فروفرستادن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی) (منتهی الارب) (آنندراج) (غیاث اللغات) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد): و قرآناً فرقناه لتقرأه ُ علی الناس علی مکث و نزلناه تنزیلاً. (قرآن 17 / 106). و یوم تشقّق السماءُ بالغمام و نزل الملائکهُ تنزیلاً. (قرآن 25 / 25). || فرودآوردن. || ترتیب دادن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || به ترتیب فروفرستادن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). || وحی کردن خدا کلام خود را بر نبی. (از اقرب الموارد). ظهور قرآن بر قلب نبی (ص) به حسب احتیاج بواسطه ٔ جبرئیل. (از تعریفات جرجانی):
پس از تحصیل دین از هفت مردان
پس از تنزیل وحی از هفت قرا.
خاقانی.
|| مطلق وحی: و پیغمبران اصحاب تنزیل باشند. (جهانگشای جوینی). || (اِ) در تداول امروز، ربا و فرعی که بر اصل پول تعلق می گیرد. (ناظم الاطباء). سود. نفع. فرع. ربح که از نقدی بوام داده ستانند. نزول. منفعت پول. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).


استنزال

استنزال. [اِ ت ِ] (ع مص) فرودآوردن. فروفرستادن. || از مرتبه ٔ خود فرودافتادن. || فرودآمدن خواستن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی).
- علم استنزال الارواح و استحضارها فی قوالب الاشباح، و هو من فروع علم السحر. و اعلم ان تسخیر الجن او الملک من غیر تجسدها و حضورها عندک یسمی علم العزائم بشرط تحصیل مقاصدک بواسطتهما و اما حضور الجن عندک و تجسدها فی حسک یسمی علم الاستحضار و لایشترط تحصیل مقاصدک بها و اما استحضارالملک فان کان سماویاً فتجسده لایمکن الا فی الانبیاء و ان کان ارضیاً ففیه الخلاف. کذا فی مفتاح السعاده. و من الکتب المصنفه فیه کتاب ذات الدوائر و غیره. (کشف الظنون).

فرهنگ عمید

فروفرستادن

پایین فرستادن، به‌ پایین فرستادن،


اهباط

فرود آوردن،
فروفرستادن،


انزال

خارج شدن منی از اندام تناسلی زن یا مرد،
[قدیمی] فروفرستادن،


تنزیل

سود، بهره،
[مجاز] = قرآن
(اسم مصدر) پرداخت وجه برات یا سفته قبل از سررسید آن و کسر مبلغی از آن به عنوان سود،
(اسم مصدر) فروفرستادن،
(اسم مصدر) پایین آوردن،
(اسم مصدر) [قدیمی] وحی،

حل جدول

فروفرستادن

نازل کردن،به پایین فرستادن

فرهنگ فارسی هوشیار

فروفرستادن

انزال، تنزیل، نازل کردن

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

نازل کردن

فروفرستادن


نزول

افت، فروفرستادن، پایین آمدن

معادل ابجد

فروفرستادن

1081

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری