معنی تنزیل در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

تنزیل. [ت َ] (ع مص) فروفرستادن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی) (منتهی الارب) (آنندراج) (غیاث اللغات) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد): و قرآناً فرقناه لتقرأه ُ علی الناس علی مکث و نزلناه تنزیلاً. (قرآن 17 / 106). و یوم تشقّق السماءُ بالغمام و نزل الملائکهُ تنزیلاً. (قرآن 25 / 25). || فرودآوردن. || ترتیب دادن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || به ترتیب فروفرستادن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). || وحی کردن خدا کلام خود را بر نبی. (از اقرب الموارد). ظهور قرآن بر قلب نبی (ص) به حسب احتیاج بواسطه ٔ جبرئیل. (از تعریفات جرجانی):
پس از تحصیل دین از هفت مردان
پس از تنزیل وحی از هفت قرا.
خاقانی.
|| مطلق وحی: و پیغمبران اصحاب تنزیل باشند. (جهانگشای جوینی). || (اِ) در تداول امروز، ربا و فرعی که بر اصل پول تعلق می گیرد. (ناظم الاطباء). سود. نفع. فرع. ربح که از نقدی بوام داده ستانند. نزول. منفعت پول. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).

تنزیل. [ت َ] (اِخ) قرآن مجید. (غیاث اللغات) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). کتاب خدای تعالی که پیغامبرخاتم آورد. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا):
چه گفت آن خداوند تنزیل و وحی
خداوند امر وخداوند نهی.
فردوسی.
شور است چو دریا بمثل ظاهر تنزیل
تأویل چو لؤلوست برِ مردم دانا.
ناصرخسرو.
معنی طلب از ظاهر تنزیل چو مردم
خرسند مشو همچو خر از قول به آوا.
ناصرخسرو.
جز به علمی نرهد مردم ازین بند عظیم
کآن نهفته ست به تنزیل درون زیر حجاب.
ناصرخسرو.
پیدا چو تن تو است تنزیل
تأویل در او چو جان مستَّر.
ناصرخسرو.
بگفت ای صنادید شرع رسول
به ابلاغ تنزیل و فقه و اصول.
(بوستان).
نبینی که حق تعالی در محکم تنزیل از نعیم بهشت خبر میدهد که اولئک لهم رزق معلوم. (گلستان).
زمانی بحث علم و درس تنزیل
که باشد نفس انسان را کمالی.
سعدی.

فرهنگ معین

(مص م.) فرود آوردن، مرتب ساختن، (اِ.) قرآن، سودی که به پول وام داده تعلق گیرد، پولی که از مبلغ برات یا سفته پیش از سررسید کسر می کنند. [خوانش: (تَ) [ع.]]

فرهنگ عمید

سود، بهره،
[مجاز] = قرآن
(اسم مصدر) پرداخت وجه برات یا سفته قبل از سررسید آن و کسر مبلغی از آن به عنوان سود،
(اسم مصدر) فروفرستادن،
(اسم مصدر) پایین آوردن،
(اسم مصدر) [قدیمی] وحی،

مترادف و متضاد زبان فارسی

ربا، ربح، فرع، مرابحه، نزول، فرودآیی، نازل شدن، نازل کردن، فرو فرستادن

فرهنگ فارسی هوشیار

فرو فرستادن کتاب خدایتعالی که پیامبر خاتم (ص) آورد

فرهنگ فارسی آزاد

تَنْزِیل، فرود آوردن، فرو فرستادن، مُرَتَّب ساختن، وحی کردن کلام الهی به رَسُولان،

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر