معنی فتنه‌انگیزی

حل جدول

مترادف و متضاد زبان فارسی

فتنه‌انگیزی

آشوبگری، تفتین، حادثه‌جویی، شورشگری، غوغاطلب، فتنه‌جویی، فتنه‌گر، فساد، فسادانگیزی، واقعه‌طلبی


شغب

آشوب، فتنه‌انگیزی، فساد


فسادانگیزی

بلواطلبی، فتنه‌انگیزی، فتنه‌جویی


فتنه‌جویی

آشوبگری، بلواطلبی، جنگجویی، شورشگری، فتنه‌انگیزی


آشوبگری

شورشگری، فتانی، فتنه‌انگیزی، فتنه‌جویی،
(متضاد) سلامت‌جویی


حادثه‌جویی

فتنه‌انگیزی، فتنه‌جویی، ماجراجویی، ماجراطلبی، واقعه‌طلبی، غوغاطلبی، مخاطره‌جویی، مخاطره‌طلبی


تحریک کردن

اغوا کردن، برانگیختن، تشویق کردن، شوراندن، تفتین، فتنه‌انگیزی، آغالیدن


تفتین کردن

فتنه‌برانگیختن، فتنه‌انگیزی کردن، توطئه‌چینی کردن، دوبه‌هم‌زنی کردن، آشوب برانگیختن

فرهنگ عمید

آتش افروزی

آتش افروختن، آتش روشن‌ کردن،
[مجاز] دوبه‌هم‌زنی، فتنه‌انگیزی،

معادل ابجد

فتنه‌انگیزی

633

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری