معنی شیرینگفتار
حل جدول
شکرسخن
شیرینگفتار- خوشسخن
خوشزبان
کنایه از شیرینگفتار
شکرخا
خوشزبان
شیرینگفتار، خوشسخن
فرهنگ عمید
شکرافشاننده،
[مجاز] شیرینسخن، شیرینگفتار،
ظریفی
ظریف بودن،
[مجاز] خوشطبع و شیرینگفتار بودن،
شیرین سخن
خوشسخن، خوشصحبت، شیرینکلام، شیرینگفتار، کسی که گفتارش خوشآیند است،
لطیفهگو،
ظریف
نکتهسنج،
خوشطبع،
(اسم، صفت) [مجاز] شیرینگفتار، لطیفهگو،
[مجاز] زیبا، خوشگل، خوشهیکل،
[قدیمی] دارای ظرافت،
شکرلب
شیرینلب،
شیرینگفتار،
(پزشکی) کسی که یکی از دو لبش چاک خورده باشد، لبشکری، سهلنج، سلنج،
شکرریز
کسی که قند و نقل و نبات میسازد،
[مجاز] شیرینگفتار،
سخن شیرین و فصیح،
[مجاز] لب معشوق،
شکرشکن
خورندۀ شکر،
شیرینسخن، شیرینگفتار: شکّرشکن شوند همه طوطیان هند / زاین قند پارسی که به بنگاله میرود (حافظ: ۴۵۲)،
شکرخا
خایندۀ شکر، شکرخوار: شکرفروش که عمرش دراز باد چرا / تفقدی نکند طوطی شکرخا را (حافظ: ۲۴)،
[مجاز] شیرینگفتار: بدم گفتی و خرسندم عفاکالله نکو گفتی / جواب تلخ میزیبد لب لعل شکرخا را (حافظ: ۲۲)،
مترادف و متضاد زبان فارسی
بذلهگو، خوشبیان، خوشزبان، شکرخا، شکرشکن، شیرینگفتار، لطیفهپرداز
خوشگفتار
خوشبیان، خوشسخن، خوشصحبت، خوشکلام، خوشگفت، خوشلهجه، نیکوگفتار، شیرینسخن، شیرینگفتار،
(متضاد) بدکلام
خوشصحبت
خوشزبان، خوشسخن، خوشکلام، خوشگفتار، خوشمحضر، شیرینزبان، شیرینگفتار، شیرینکلام، نیکمحضر، نیکوبیان،
(متضاد) بدصحبت
معادل ابجد
1271